صلاة (نماز)
کلمه صلاة در زبان عربی به معنی دعای خیر است چون خداوند میفرماید:
﴿وَصَلِّ عَلَیۡهِمۡ﴾ [التوبة: 103]. «(ای محمد) برای آنان دعای خیر کن».
و در اصطلاح شرع صلاة عبارت است از مجموعه ای از گفتارها و کردارها که با «الله أکبر» شروع و با سلام دادن خاتمه مییابد، و دلیل واجب بودن نماز، قرآن و سنت نبوی و اجماع امت است. پس هرکس واجب بودن نماز را منکر گردد و یا بدان استهزاء نماید کافر و مرتد میباشد. خداوند میفرماید: ﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [البقرة:110].
«نماز را بپای دارید (و بر اقامه آن محافظت کنید و پیوسته آن را انجام دهید)».
و احادیث نبوی درباره وجوب نماز خیلی زیادند از جمله گفته پیامبر :
«فَرَضَ اللهُ عَلی أُمَّتِی لَیْلةَ الإِسْراءِ خَمْسِینَ صَلاةً فَلَمْ أَزَلْ أُراجِعُهُ وَأَسأَلُهُ التَّخْفِیْفَ حَتَّی جَعَلَها خَمْساً فِی کُلِّ یَومٍ وَلَیْلَةٍ». (رواه الشیخان).
«خداوند در شب «اسراء» پنجاه نماز را بر امت من فرض کرد و آنقدر به خداوند مراجعه کردم و از پیشگاه او تقاضای تخفیف بر امت خود نمودم تا اینکه خداوند تعداد نمازهای فرض را در شبانه روز پنج فریضه قرار داد».
و چون پیامبر وقتی که معاذ بن جبل را به یمن میفرستاد گفت:
«أَخْبِرهُم أَنَّ اللهَ قَدْ فَرَضَ عَلَیهِمْ خَمْسَ صَلَواتٍ فی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیلَةٍ».
«بدانان خبر بده و بگوی که خداوند در هر شبانه روز پنج نماز بر آنان فرض کرده است».
و دلیل تعیین اوقات و تعداد نمازهای فرض این آیه است:
﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِینَ تُمۡسُونَ وَحِینَ تُصۡبِحُونَ ١٧ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَعَشِیّٗا وَحِینَ تُظۡهِرُونَ ١٨﴾ [الروم: 17- 18].
«پاک و منزه است خداوند و تسبیح و تنزیه (گوئید خدای را) هنگامی که شب فرا میرسد و هنگامی که به صبح فرا میرسد، و حمد و ستایش از آن او است در آسمانها و در روی زمین و او را حمد و ستایش (گوئید) در هنگام عصر و به هنگام فرا رسیدن ظهر».
ابن عباس م گفت: در آیه فوق مراد از «حین تمسون» نماز مغرب و عشاء و از «حین تصبحون» نماز صبح و از «عشیاً» نماز عصر و از «حین تظهرون» نماز ظهر میباشد.
اوقات نماز
شناختن اوقات نماز مهمترین کار است برای نماز، چون با فرا رسیدن وقت نماز است که نماز واجب میگردد و با گذشتن وقت نماز است که نماز فوت میشود، و دلیل تعیین اوقات نمازهای پنجگانه قرآن کریم و سنت شریف نبوی و اجماع امت اسلامی است. خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ کَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ کِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا ١٠٣﴾ [النساء: 103].
«به حقیقت نماز بر مؤمنان در اوقات معین فرض شده است».
و پیامبر گفت: «أَمَّنِی جِبْرِیلُ عِنْدَ الْبَیْتِ مَرَّتَیْنِ، فَصَلَّى بِی الظُّهْرَ حِینَ زَالَتِ الشَّمْسُ، وَکَانَتْ بِقَدْرِ الشِّرَاکِ، وَصَلَّى بِی الْعَصْرَ حِینَ کَانَ کُلُّ شَیْءٍ مِثْلَ ظِلِّهِ، وَصَلَّى بِی الْمَغْرِبَ حِینَ أَفْطَرَ الصَّائِمُ، وَصَلَّى بِی الْعِشَاءَ حِینَ غَابَ الشَّفَقُ، وَصَلَّى بِی الْفَجْرَ حِینَ حَرُمَ الطَّعَامُ وَالشَّرَابُ فِی الصَّائِمِ، وَصَلَّى بِی الْغَدَ الظُّهْرَ حِینَ کَانَ کُلُّ شَیْءٍ مِثْلَ ظِلِّهِ، وَصَلَّى بِی الْعَصْرَ حِینَ کَانَ ظِلُّ کُلِّ شَیْءٍ مِثْلَیْهِ، وَصَلَّى بِی الْمَغْرِبَ حِینَ أَفْطَرَ الصِّائِمُ، وَصَلَّى بِی الْعِشَاءَ ثُلُثَ اللَّیْلِ الأَوَّلَ، وَصَلَّى بِی الْفَجْرَ فَأَسْفَرَ، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، هَذَا الْوَقْتُ وَقْتُ النَّبِیِّینَ قَبْلَکَ، الْوَقْتُ مَا بَیْنَ هَذَیْنِ الْوَقْتَیْنِ». (رواه أبوداود والترمذی وحَسَّنه وصحَّحّه ابن خزیمة والحاکم).
«جبریل امین دوبار نزد خانه خدا (خانه کعبه) به امامت من ایستاد و (پشت سر او نماز را خواندم) نماز ظهر را وقتی برایم خواند که خورشید از خط استوا زوال کرده و سایه به اندازه بند کفش بود، و وقتی نماز عصر را برایم خواند که سایه هر چیزی به اندازه خودش بود، و نماز مغرب را وقتی برایم خواند که روزه دار افطار میکند و روزهاش را میگشاید، وقتی نماز عشاء را برایم خواند که شفق احمر و سرخی کنار آسمان ناپدید شده بود، و نماز بامداد و صبح را وقتی برایم خواند که خوردن و نوشیدن بر روزه دار حرام میشود، و چون فردا آمد نماز ظهر را وقتی برایم خواند که سایه هر چیزی به اندازه خودش بود، و نماز عصر را وقتی برایم خواند که سایه هر چیزی به اندازه دو برابر خودش بود، و نماز مغرب را وقتی برایم خواند که روزه دار افطار میکند، و نماز عشا را وقتی برایم خواند که یک سوم اول شب گذشته بود، و هنگامی نماز صبح را برایم خواند که هوا به خوبی روشن شده بود. سپس به من نگریست و گفت: ای محمد! این است وقت نیایش و نماز پیامبران پیش از تو، و اوقات نماز تو بین اوقات این دو روز قرار دارد که برایت نماز خواندم».
(و بخاری به روایت ترمذی گفت: این حدیث صحیحترین حدیث است درباره اوقات نمازهای فرض پنجگانه).
کلمه «شراک» که در حدیث آمده است به معنی یکی از بندهای کفش و نعل است. فرق بین «ظِلّ» و «فییء» آن است که ظل سایه اول روز تا آخر روز است، و «فییء» اختصاص به سایه بعد از زوال دارد. پس یعنی اول وقت نماز ظهر وقتی است که سایه هر چیز به اندازه یکی از بندهای نعل و تسمه آن است، و سایه هنگام زوال خورشید در شهرها و مناطق مختلف فرق میکند. در جایی که شاخص به هنگام زوال سایه ندارد مانند مکه و صنعاء همان پدید آمدن سایه زوال محسوب میشود و افزونی سایه در جایی که شاخص سایه دارد زوال محسوب میشود که اول و وقت زوال در حالت استواء به اندازه خودش شد، (سایه وقت زوال + سایه هر چیز به اندازه خودش) آخر وقت نماز ظهر است و اول وقت نماز عصر. لیکن باید اندکی سایه بیشتر باشد در آخر وقت نماز ظهر تا وقت عصر فرا رسد که با این مقدار زیادت سایه وقت عصر از وقت ظهر جدا میشود و شناخته میگردد، و هرگاه سایه هر چیز دو برابر آن شد وقت اختیار نماز عصر سپری میشود چون جبریل در نمازش برای پیامبر بار دوم آن را اختیار کرد آن را وقت اختیاری نماز عصر مینامند، و بعد از آن وقت، وقت جواز نماز عصر شروع میشود و تا زمان غروب خورشید ادامه دارد چون پیامبر گفت:
«وَقْتُ العَصْرِ ما لَم تَغْرُبِ الشَّمْسُ» (رواه مسلم).
«وقت نماز عصر تا زمانی است که خورشید غروب نکرده باشد».
و وقت نماز مغرب عبارت است از غروب خورشید، چون جبریل هر دو بار در یک وقت نماز مغرب را برای پیامبر خواند، و در زمان پایان وقت نماز مغرب اختلاف است و دو قول وجود دارد. قول اول آنست که مدت زمان جواز خواندن نماز مغرب، مدت زمانی است که شخص بتواند طهارت بگیرد و ستر عورت کند و لباس بپوشد و اذان و اقامه بگوید و پنج رکعت نماز بخواند، و این است قول اظهر که از ظاهر حدیث فهمیده میشود، و بنا به قول دیگر بتواند بعد از طهارت و غسل و لباس پوشیدن هفت رکعت نماز بخواند، چون دو رکعت پیش از نماز مغرب و دو رکعت بعد از نماز مغرب سنت است و سه رکعت نماز مغرب که جمعا میشود هفت رکعت، و این قول راجح است. و شخصی که این اعمال را انجام میدهد باید معتدل و در حد وسط باشد (نه خیلی شتاب زده ونه خیلی کُند».
قول دوم آنست که وقت جواز نماز مغرب هنگامی سپری میشود که شفق احمر و سرخی آن از افق آسمان بعد از غروب ناپدید گردد. چون پیامبر گفت:
«وَوَقْتُ المَغْرِبِ إِذا غابَتِ الشَّمْسُ ما لَم یَسْقُطِ الشَّفَقُ». (رواه مسلم)
«وقت نماز مغرب هنگامی است که خورشید غروب کرده تا وقتی که شفق احمر ناپدید نشده است».
و از بریده روایت شده است که یکی درباره اوقات نماز از پیامبر سوال کرد که پیامبر دو روز با وی نماز خواند. نماز مغرب را در روز اول وقتی خواند که خورشید غروب کرده بود، و روز دوم وقتی نماز مغرب را خواند که هنوز شفق احمر ناپدید نشده بود.
سپس گفت: کجا است آن کس که از وقت نماز پرسش میکرد؟ آن مرد گفت: منم ای رسول الله! گفت: وقت نماز شما ما بین آن دو وقت است که دیدید. و مسلم آن را روایت کرده است. و احادیث در این باره فراوانند و ابن خزیمه و خطابی و بیهقی و بغوی این قول را اختیار کردهاند. رافعی گفت: گروهی از اصحاب این قول را اختیار کرده و ترجیح دادهاند. (نووی گفت: احادیث صحیح بدان تصریح دارند).
برابر احادیث با ناپدید شدن شفق احمر وقت نماز عشاء آغاز و با گذشت یک سوم از شب وقت آن میگذرد، چون پیامبر در همان حدیث است امامت جبریل چنان گفت. و در قولی دیگر آمده است که وقت نماز عشاء با گذشتن نصف شب پایان مییابد. چون پیامبر گفته است:
«وَقْتُ العِشاءِ إِلیِ نِصْفِ اللَّیلِ». (قال النووی: حدیث صحیح).
«وقت نماز عشاء تا نصف شب ادامه دارد».
و در روایت دیگر آمده است:
«لَولَا أَن أَشُقَّ عَلی أُمَّتِی لَأَخَّرْتُ العِشاءَ إِلی نِصْفِ اللَّیْلِ». (صححه الحاکم علی شرط الشیخین).
«اگر خوف به مشقت انداختن امت نبود نماز عشاء را تا نصف شب به تاخیر میانداختیم».
و این وقت اختیاری نماز عشاء است، و وقت جواز آن تا سپیده دم فجر صادق (دوم) ادامه دارد چون پیامبر گفته است:
«أَما إِنَّهُ لَیْسَ فِی النَّومِ تَفْرِیطٌ إِنَّما التَّفْرِیطُ عَلی مَنْ لَم یُصَلِّ الصَّلاةَ حَتَّی یَجِیْئَ وَقْتُ الصَّلاةِ الأُخْری» (رواه مسلم).
«آگاه باشید در خوابیدن تفریط و کوتاهی نیست بلکه تفریط بر کسی است که نماز نخوانده باشد تا اینکه وقت نماز بعدی فرا میرسد، و چنین کسی تقصیر و کوتاهی کردن و تفریط را مرتکب شده است».
این حدیث بر این دلالت میکند که وقت هر نمازی تا زمان فرا رسیدن وقت نماز بعدی ادامه دارد، مگر نماز بامداد که وقت آن تا فرا رسیدن نماز ظهر ادامه ندارد چون اجماع بر این منعقد است که با طلوع خورشید وقت آن پایان مییابد. و ظاهر حدیث امامت جبریل هم بر آن دلالت دارد.
اما در سرزمینهای که شفق احمر آنها ناپدید نمیشود مدت زمان غیبت شفق احمر در نزدیکترین مناطق بدانجا معتبر است. آغاز وقت نماز بامداد هنگام طلوع صبح صادق است که روشنی سپیده دم یکباره و به طور گسترده در جهت عرض و پهنای افق و کنارههای آسمان پخش میشود، و وقت اختیاری نماز صبح تا وقتی است که هوا به خوبی روشن میشود و همه چیز آشکار خواهد شد، به دلیل حدیث امامت جبریل. و وقت جواز آن تا طلوع خورشید ادامه دارد. چون پیامبر گفت:
«مَنْ أَدْرَکَ مِنَ الصُّبْحِ رَکْعَةً قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَکَ الصُّبْحَ». (رواه مسلم).
«هرکسی پیش از طلوع خورشید بتواند یک رکعت بخواند او نماز صبح را دریافته است».
و باید دانست که وقت جواز بدون کراهت نماز صبح تا دمیدن سرخی قرص خورشید است پیش از طلوع خورشید و این وقت تا خورشید طلوع میکند وقت کراهت آن است، اگر عذری نباشد و خوابیدن پیش از نماز عشاء مکروه و ناپسند است و همچنین سخن گفتن بعد از نماز عشاء مگر اینکه سخن خیر باشد. چون ابو برزه اسلمی گفت:
«کانَ یَکْرَهُ النَّوْمَ قَبْلَ صَلاةِ العِشَاءِ وَالحدِیثَ بَعْدَها». (رواه الشیخان).
«پیامبر همواره کراهت داشت و بدش میآمد از اینکه پیش از نماز عشاء بخوابد و بعد از خواندن نماز عشاء سخن بگوید».
شرایط وجوب نماز
برای وجوب نماز تحقق شرایط زیر لازم میباشد:
اسلام (مسلمان بودن)، و به حد بلوغ رسیدن، و عقل و تمییز داشتن، و پاک بودن از حیض و نفاس.
پس بر کسی که کافر اصلی است (نه مرتد) نماز خواندن مطالبه نمیشود چون در حال کفر نماز خواندن صحیح نیست، زیرا نماز عبادت و تقرب به خدا است و او اهل آن نیست، و در همه فروع شریعت چنین است. و اما مرتد بدون خلاف، وجوب نماز متوجه او میشود چون با مسلمان شدن این وجوب بر او لازم خواهد شد و با مرتد شدن از او ساقط نمیشود.
همانگونه اگر کسی به مالی اقرار کرد که بر ذمه او میباشد سپس مرتد شد این اقرار از او ساقط نمیشود. و اما کودک و کسی که عقلش زایل شده باشد با بیماری یا آفتی یا چیزی مانند آن، نماز بر آنها واجب نمیگردد. چون پیامبر گفته است:
«رُفِعَ القَلَمُ عَن ثَلاثٍ: عَنِ النّائِمِ حَتَّی یَستَیْقِظَ وَعَنِ الصَّبِیِّ حَتّی یَحْتَلِمَ وَعَنِ الـمَجْنُونِ حتّی یَعْقِلَ». (أخرجه أبوداود والترمذی قال: حدیث حسن).
«از سه کس قلم تکلیف برداشته شده است: کسی که به خواب رفته است تا اینکه بیدار گردد، و از کودک تا اینکه به سن احتلام برسد، و از دیوانه تا عاقل گردد و عقلش برگردد».
هرگاه کودک به حد تمییز و رشد رسید بر ولی او واجب است که او را به نماز خواندن امر کند اگر به سن هفت سالگی رسیده باشد، و چنانچه به سن ده سالگی رسید باید به خاطر ترک نماز او را بزند. چون پیامبر گفته است:
«مُرُوا أَوْلَادَکُم بِالصَّلاةِ وَهُمْ أَبْناءُ سَبْعٍ وَاضْرِبُوْهُمْ عَلَیها وَهُمْ أَبْناءُ عَشْرٍ وَفَرِّقُوا بَیْنَهُم فِی الـمَضَاجِعِ».
«چون فرزندانتان به هفت سالگی رسیدند آنان را به نماز خواندن امر کنید، و چون به ده سالگی رسیدند و نماز نخواندند آنان را بزنید و تنبیه کنید، و در سن ده سالگی اتاق خواب آنان را از هم جداکنید».
و بر پدران و مادران واجب میباشد که احکام طهارت (غسل و وضو) و نماز را به فرزندانشان یاد بدهند.
واما نماز بر حایض و نفساء در حال حیض و نفاس واجب نیست بلکه حرام است چون پیامبر گفت:
«إِذا أَقبَلَتِ الـحَیْضَةُ فَدَعِی الصَّلاةَ..».
«هرگاه حالت حیض به تو روی آورد پس – تا هنگام پاک شدن – نماز را ترک کن...»
و نفاس هم حکم حایض را دارد.
شرایط صحت نماز
باید دانست که نماز شرایط و ارکان و ابعاض (اجزاء) و هیئتی دارد که تحقق آنها برای صحت نماز ضروری و لازم است. فرق بین شرط و رکن این است که شرط از ماهیت و ذات نماز خارج است (و مقدم بر آن است)، مانند طهارت اعضاء اندامها از حدث (بیوضویی) و ناپاکی و نجس. و رکن آن است که داخل در خود نماز و ذات نماز است مانند رکوع و سجود.
شرایط صحت نماز پنج چیز است:
پاکی ازحدث اصغر و اکبر (پاکی از بیوضویی و جنابت) چون خداوند میفرماید:
﴿إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ﴾ [المائدة: 6].
«هر گاه اراده خواندن نماز کردید چهرههایتان را بشویید...».
تا آنجا که میگوید: «و اگر جنابت داشتید و جنب بودید غسل جنابت کنید...».
و پیامبر گفته است:
«لَا یَقْبَلُ اللهُ صَلاةً بِغَیرِ طَهُورٍ». (رواه الجماعة).
«خداوند نماز را بدون پاکی نمیپذیرد».
پاکی و پاکیزگی بدن و جامه و لباس و مکان و محل. و اما دلیل پاکی بدن قول خدا است:
﴿وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ ٥﴾ [المدثر: 5] «رجز را ترک کن».
رجس به معنی نا پاکی و نجاست است. ترک آن، آلوده نشدن بدان میباشد و چون پیامبر به عایشهک گفت:
«إذا أَقْبَلَتِ الـحَیضَةَ فَدَعِی الصّلاةَ وَإذا أَدْبَرَتْ فَاغْسِلیِ عَنْکِ الدَّمَ وَصَلّی». (رواه الشیخان).
«هر گاه حیض به تو روی آورد نماز خواندن را ترک کن و هر گاه حیض به تو پشت کرد (تمام شد) خون خود را بشوی (غسل کن) و آنگاه نماز را بخوان».
و اما دلیل پاکی جامه ولباس قول خداوند است که میگوید:
﴿وَثِیَابَکَ فَطَهِّرۡ ٤﴾ [المدثر: 4]. «و لباس و جامهات را پاک کن».
در حدیث آمده است که اگر خون حیض جامه را آلوده کرد آن را با آب بشویید. این حدیث صحیح است. و اما پاکی محل نماز خواندن به دلیل قول پیامبر است، که چون یک مرد اعرابی در مسجد ادرار کرد گفت:
«صُبُّوا عَلَیهِ ذَنُوْباً (دَلواً) مِن ماءٍ». (متفق علیه). «یک سطل آب بر جای آن بریزید».
هر گاه کسی نماز خواند و در بدن یا جامه و لباس یا محل نماز وی نجاستی وجود داشت و او در حال نماز خواندن از آن نجاست و ناپاکی اطلاع نداشت و آن را نمیدانست، و اگر به آن علم نداشت بر وی واجب است که بعد از اطلاع، آن نماز را قضا کند چون طهارت بدن و لباس و محل واجب است و با جهل و عدم آگاهی ساقط نمیشود همانگونه که طهارت و پاکی از حدث و بیوضویی با جهل و ندانستن ساقط نمیشود. بعضی گفتهاند: قضای نماز واجب نیست، و ابن منذر و نووی در شرح مهذب آن را اختیار کردهاند.
لیکن اگر شخصی از آن ناپاکی در بدن یا لباس یا محل نماز اطلاع داشت سپس آن را فراموش کرد، بر وی واجب است که آن نماز را قضا کند، چون هنگامی که از نجاست اطلاع داشته است از شستن آن تقصیر و کوتاهی کرده است.
ستر عورت و پوشیدن آن با لباس پاک حتی در خلوت و تاریکی. عورت عبارت است از اندامهایی که پوشیدن آنها در نماز بر مرد و زن واجب است. چون خداوند گفته است:
﴿خُذُواْ زِینَتَکُمۡ عِندَ کُلِّ مَسۡجِدٖ﴾ [الأعراف: 31].
«مَن أَتی عَرّافاً فَسَأَلَهُ عَن شَیْئٍ فَصَدَّقَهُ...» (رواه مسلم).
«هرکس پیش عراف رفت و چیزی را از او پرسید و بدان باور کرد و او را تصدیق نمود...».
روی به قبله نماز خواندن برای کسی که بتواند چنین کاری کند نه برای کسی که در حال شدت خوف است یا مسافری که در سفر مباح میباشد و نماز سنت میخواند، (در آن دو صورت روی به قبله نماز خواندن شرط نیست) که بعدا بیان میشود. دلیل شرط بودن استقبال قبله قول خدا است: ﴿فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ﴾ [البقرة: 150].
«پس روی خود را (در نماز) به سوی مسجد الحرام بگردان و هر جا که بودید (در نماز) روی خود را سوی مسجد الحرام بگردانید (روی به سوی آن نماز بخوانید)».
استقبال قبله در غیر نماز واجب نیست پس معلوم است که مقصود از آیه که میفرماید: روی به سوی قبله کنید، یعنی در نماز چنین کنید. و چون پیامبر گفته است:
«إِذا قُمْتَ إِلَی الصَّلاةِ فَأَسْبِغِ الوُضُوءَ ثُمَّ اسْتَقْبِلِ القِبْلَةَ» (رواه الشیخان).
«هرگاه اراده نماز خواندن کردی وضوی کامل بگیر سپس روی به سوی قبله نماز را بخوان».
برای کسانی که در مکه هستند و به خانه کعبه نزدیکند واجب است که درست متوجه خانه کعبه باشند، و برای کسانی که دورند و آن را نمیبینند روی به جهت کعبه و قبله نماز خواندن کافی است. کسی که نماز فرض را میخواند باید مستقر باشد و در محل ثابتی نمازش را بگزارد، مگر اینکه در کشتی و امثال آن باشد که در آن صورت استقرار شرط نیست چون بیرون رفتن از کشتی سخت یا غیر ممکن است. باید دانست که اگر کسی قادر باشد در جهت یابی قبله یقین حاصل کند، برای او جایز نیست که اجتهاد کند و به ظن خود جهت قبله را تعیین کند، ولی کسی که خود قدرت جهت یابی ندارد اگر کسی را یافت که از روی علم و آگاهی به وی خبر دهد باید به وی اعتماد کند اگر مورد وثوق و اطمینان باشد فرق نمیکند که آن فرد مرد یا زن یا عبد باشد. کسی که از جهت قبله خبر میدهد گاهی ممکن است به زبان بگوید، و گاهی ممکن است بدان اشاره کند. اگر نمازگزار کسی را نیافت که جهت قبله را به وی بگوید، و میتوانست اجتهاد و تلاش کند. برای جهت یابی قبله، در آن صورت از روی اجتهاد و ظن خود جهت قبله را تعیین کرده و به سوی آن نماز میخواند، و شرط اجتهاد شخصی آنست که آن شخص دلایل جهت یابی قبله را بداند، و اگر نداند باید از مسلمان عادل و عارف به ادله قبله پیروی کند. یکی از دلایل جهت یابی قبله ابزار جدیدی است به نام قبله نما و قطب نما که جهت قبله را معین مینماید.
در دو حالت ترک قبله در نماز جایز است
در دو حالت ترک قبله در نماز جایز است:
در حالت شدت خوف و رویارویی در صفوف جنگ با دشمن که در این حال جنگجویان هرگونه که ممکن باشد نماز خود را میخوانند سواره یا پیاده، روی به سوی قبله یا روی به غیر قبله، چون خداوند میفرماید:
﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗا﴾ [البقرة: 239].
«هرگاه خوف داشتید (و نگران حمله دشمن بودید) پیاده یا سواره (نمازتان را بخوانید)».
ابن عمر م این آیه را چنین تفسیر کرده است: این آیه مربوط است به نماز خوف. و نافع گفته است: گمان نمیکنم که ابن عمر چنین گوید، مگر اینکه آن را از پیامبر شنیده باشد – یعنی این تفسیر ابن عمر بر مبنای شنیدن از پیامبر بوده است. مالک آن را روایت کرده است. ماوردی گفت: امام شافعی این تفسیر را از ابن عمر م به روایت از پیامبر روایت کرده است. چون ضرورت گاهی اقتضا میکند که نماز به غیر جهت قبله خوانده شود که در این حالت نه در وقت تکبیر تحریم و نیت آوردن و نه در غیر آن استقبال قبله لازم و واجب نیست اگر چه پیاده هم باشد. بغوی و غیر او چنین گفتهاند. و اعاده نماز لازم نیست و او حق ندارد که نمازش را از وقت آن به تاخیر اندازد، چون قرآن بر این دلالت دارد که هر نمازی در وقت معین خود خوانده شود:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ کَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ کِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا ١٠٣﴾ [النساء: 103].
«به راستی نماز بر مؤمنان فرض است که در وقت معین برگزار شود».
واجب است که به هر حال از فریاد و سر و صدا کردن اجتناب و پرهیز شود چون بدان نیازی نیست. نماز خوف همچنان که در جنگ با کفار جایز است در جنگ با یاغیان و متمردان و راهزنان و در جنگ به منظور دفاع از جان و آبرو و مال نیز جایز میباشد، و همچنین در حال فرار از سیل یا آتش سوزی که از آنها فرار چاره ای نباشد یا فرار از دست طلبکار برای بدهکاری که از پرداخت دین عاجز است و نمیتواند بر اعسار و تنگدستی خود اقامه دلیل و بینه کند یا در حال فرار از قصاص که امید عفو از اولیای مقتول داشته باشد نیز جایز است.
حالت دوم که ترک قبله در نماز جایز است نماز سنت در سفر میباشد خواه مسافر سواره یا پیاده باشد. اما برای سواره به دلیل اینکه ابن عمر م گفت:
«کانَ رَسُولُ اللهِ یُصَلِّی عَلی ظَهْرِ راحِلَتِهِ حَیْثُ تَوَجَّهَت بِهِ». (رواه الشیخان).
«پیامبر در مسافرت بر پشت راحله و مرکب خود رو به هر جهت که میرفت نمازش را میخواند».
درروایت بخاری آمده است: «... او بر پشت مرکب رو به هر جهت که میرفت نماز میخواند». اما هرگاه که نماز فریضه میگذارد از مرکب خود پیاده میشد و رو به قبله آن را میخواند چون در حدیث جابر آمده است:
«کانَ رَسُولُ اللهِ یُصَلِّی عَلی راحِلَتِهِ حَیْثُ تَوَجَّهَتْ بِهِ، فَإِذا أَرادَ الفَرِیْضَةَ نَزَلَ فَاسْتَقبَلَ القِبْلَةَ». (رواه البخاری).
«پیامبر سوار بر مرکب رو به هر طرفی که او را میبود نمازش (نماز سنت) را میگزارد و چون اراده گزاردن نماز فریضه میکرد پیاده میشد و رو به قبله نمازش را میگزارد».
چنانچه مسافر مکلف گردد که نماز سنت را هم رو به قبله بخواند این کار به ترک اوراد و نمازهای سنت یا ترک مصالح زندگی مردم میانجامد، و اینکه برای مسافر پیاده هم به قیاس بر مسافر سواره در نماز سنت ترک جایز است چون از لحاظ معنی و مفهوم مانند هم هستند، البته این جواز ترک قبله برای کسی است که توجه به قبله برایش ممکن نیست، ولی اگر توجه به قبله ممکن باشد بدین معنی که زمام مرکب را در اختیار داشته و مرکب مطیع و سهل القیاد باشد بر وی لازم است که رو به قبله نمازش را بگزارد. چون روایت شده که پیامبر :
«کانِ إِذا سَافَرَ وَأَرادَ أَن یَتَطَوَّعَ اِستَقْبَلَ بِناقَتِهَ القِبْلَةَ وَکَبَّرَ وَصَلَّی حَیْثُ وَجَّهَ رِکابُهُ». (رواه أبوداود بإسناد حسن).
«هرگاه به سفر میرفت و میخواست نماز سنت بخواند روی شتر خود را به سوی قبله میکرد و تکبیر تحریم میگفت و نماز خود را میخواند و فرق نمیکرد روی رکابش به هر طرفی بود».
باید دانست که جهت مورد نظر مسافر (در نماز سنت) قبله او محسوب میگردد، پس اگر از جهت مورد نظر منحرف گشت نمازش باطل میشود. او باید برای رکوع و سجود خمیده شده سرش را فرود بیاورد که این انحناء و خمیده شدن برای سجود باید بیش از رکوع باشد تا بین آنها فرق باشد و این برای سوار است، ولی پیاده باید به رکوع برود و روی زمین سجده کند و میتواند تشهد را که چون قیام طول دارد در حال رفتن بخواند، و اما کسی که سوار بر کشتی و امثال آن باشد حق ندارد که قبله را ترک کند و به جهت غیر قبله نماز بخواند چون استقبال قبله در این حالت ممکن است.
ارکان نماز
قبلا گفتیم که: نماز شرعی مشتمل است بر ارکان و شرایط و ابعاض و هیئات که شرایط را ذکر کردیم و اینک ارکان نماز:
نیت و قصد و اراده قلبی برای ادای نماز، کلمه نیت در زبان عربی به معنی قصد است، و در اصطلاح شرع عبارت است از قصد کاری توأم با انجام عملی آن. محل نیت قلب است و نیت (مانند اینکه بگوید: نیت دارم که چنین کنم) یک عمل شرعی نیست و دلیل شرعی ندارد، پس اگر کسی به زبان نیت را تلفظ کند و قلبش غافل باشد این نیت کفایت نمیکند، و شرط نیت آنست که جزم و تصمیم قطعی به انجام عملی داشته باشد که میخواهد انجام دهد، و در نماز این تصمیم قطعی باید مقارن با گفتن «الله أکبر» (تکبیر تحریم) باشد و دلیل بر آن اینست که خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾ [البینة: 5].
«و امر نشدهاند مگر به اینکه خداوند را عبادت کنند و دین را خالصانه از آن خداوند بدانند».
ماوردی گفته است: اخلاص که در آیه آمده است به معنی نیت است، و خالصانه یعنی اینکه از روی تصمیم قلبی و نیت دین را از آن خدا بداند، و پیامبر گفته است:
«إِنَّماَ الأَعْمالُ بِالنِّیَّاتِ».
«به حقیقت آنچه به کارها ارزش میبخشد قصد و نیت و آگاهانه انجام دادن آن است».
و امت اسلامی اجماع کرده است بر اینکه نیت در نماز معتبر است. پس هرگاه کسی بخواهد نماز فرض بخواند باید قصد و تصمیم برگزاری و انجام آن را داشته باشد تا از اعمال و کارهای دیگرش ممتاز و مشخص گردد، و باید آن را از دیگر نمازهایش مشخص کنند و آن را معین نماید و قصد فرض بودن را هم بکند تا با نماز سنت (که داوطلبانه صورت میگیرد) فرق داشته و از آن جدا گردد.
البته نیت فرض بودن نماز برای کودک واجب نیست چون نماز او سنت میباشد و به صورت سنت واقع میشود اگر چه در اوقات فریضهها و به نام آنها انجام میگیرد.
قیام و بر پای ایستادن در نمازهای فرض و واجب برای کسی که بتواند سر پا بایستد یا آنچه که جای قیام را میگیرد به وقت نتوانستن بر پای ایستادن مانند نشستن یا بر پهلو خوابیدن. چون عمران بن حصین گفته است: من بیماری (بواسیر) داشتم و درباره نماز گزاردن از پیامبر پرسیدم، او گفت:
«صَلِّ قائِماً فَإِنْ لَم تَسْتَطِعْ فَقَاعِداً فَإِنْ لَم تَسْتَطِعْ فَعَلی جَنْبٍ».
«ایستاده نمازت را بگذارد، اگر ایستاده نتوانستی نشسته آن را بگزار، اگر نشسته هم نتوانستی بر پهلوی آن را بگزار».
بخاری آن را روایت کرده و نسائی بر آن افزوده است:
«..فَإِنْ لَم تَسْتَطِعْ فَمُسْتَلْقِیاً عَلی ظَهْرِکَ لَا یُکَلِّفُ الله ُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَها».
«اگر بر پهلوی نیز نتوانستی بر پشت خوابیده آن را بخوان، خداوند هیچکس را مکلف نمینماید مگر به قدر وسع و توانش». در قیام و بر پای ایستادن باید راست و درست بایستد و این شرط قیام است. اگر بتواند بر پای بایستد، ولی به علت بیماری پشتش نتواند به رکوع و سجود برود بر او واجب است که این قیام را انجام دهد چون آن را میتواند، و اگر برای قیام به چیزی نیاز داشته باشد تا بر آن تکیه کند لازم است که چنین کند. باید دانست که مراد از ناتوانی از ایستادن امکان و عدم امکان نیست بلکه مراد از نتوانستن، خوف از هلاکت یا افزایش بیماری یا ترس از مشقت و رنج شدید میباشد. امام شافعی فرموده است که: مراد از عجز از قیام آنست که جز با مشقت و طاقت نتواند برپای ایستد.
کسی که نماز را بصورت خوابیده انجام میدهد باید بر پهلوی راست بخوابد، و واجب است روی به قبله باشد. اگر نتوانست باید بر پشت بخوابد به گونهای که رو به سوی قبله باشد، و اگر نتوانست رکوع و سجود را انجام دهد آنها را با اشاره و ایماء به سوی قبله انجام دهد که اشاره و ایماء کند، با اشاره چشمان این عمل را به جای آورد، چون توانش بیش از این نیست اگر از آن هم عاجز باشد افعال و حرکات نماز را در قلب و به دل انجام دهد. در این حالت اگر نتوانست، آنها را از قلب جاری کند و به دل گوید. و مادام که عقلش ثابت و برجای است نباید به هیچ وجه نماز را ترک کند، وقتی که در چنین حالتی نماز گزارد بعد از بهبودی اعاده آن لازم نیست. امام محمد غزالی به قول پیامبر استدلال کرده که گفته است:
«إِذا أَمَرْتُکُمْ بِأَمْرٍ فَأتُوْا مِنهُ مَا استَطَعْتُمْ».
«هرگاه به شما دستوری دادم که کاری انجام دهید، آن را کار را به حد که میتوانید انجام دهید».
و تا وقتی که مرگ فرا میرسد نماز خوانده میشود.
تکبیرة الإحرام (الله أکبر گفتن آغازین) چون پیامبر گفته است:
«مِفْتاحُ الصَّلاةِ الوُضُوءُ وَتَحْریُمها التَّکْبِیْرُ وَتَحْلِیْلُها التَّسْلِیْمُ». (رواه أبوداود وغیره بإسناد صحیح)
«کلید نماز وضو است و با گفتن «الله أکبر» هرچه که غیر از نماز باشد بر آدمی حرام میشود و با سلام دادن آن محرمات بر انسان حلال میشودک».
و چون پیامبر در حدیث «المسیئ صلاته» (کسی که نمازش را نادرست خواند) گفته است:
«إِذا قُمْتَ إِلَی الصَّلاةِ فَأَسْبِغِ الوُضُوءَ ثُمَّ اسْتَقبِلِ القِبْلَةَ وَکَبِّرْ».
«هرگاه خواستی به نماز بایستی و قصد نمازگزاردن کردی اول وضوی کامل و درست بگیر و سپس روی به قبله بایست و بعد الله أکبر بگوی».
تکبیر یعنی «الله أکبر». چون پیامبر هرگاه نماز را آغاز میکرد روی به قبله میایستاد و دستان خود را بالا میبرد و میگفت: «الله أکبر». به روایت ابن ماجه و روایت و تصحیح ابن حبان. این برای کسی است که بتواند به زبان عربی آن را بگویید، اما اگر کسی نتوانست و قدرت تعلم آن را هم نداشت ترجمه آن را به زبان خود بگوید، لیکن اگر قدرت تعلم و آموزش داشته باشد بر او واجب است که یاد بگیرد حتی اگر یادگیری آن مستلزم مسافرت به محلی باشد چون این مسافرت وسیله فراگیری و آموزش چیزی است که واجب است، و هرچیزی که وسیله یاد گرفتن امری واجب باشد و یاد گرفتن واجب بدون آن ممکن نباشد آن نیز واجب است.
خواندن سوره فاتحه در همه رکعتهای نماز سنت و فرض، چون پیامبر گفته است:
«لَا صَلاةَ لِمَنْ لَم یَقْرَأْ بِفاتِحَةِ الْکِتابِ». (رواه الشیخان).
(نمازی نیست برای کسی که در آن سوره فاتحه را نخوانده باشد).
و تا فاتحه نخوانی نمازت قبول نیست. و در روایت دیگری آمده است:
«لَا تُجْزِئُ صَلاةٌ لَا یَقْرَأُ الرَّجُلُ فیها بِفاتِحَةِ الْکِتابِ». (رواه الدار قطنی بإسناد صحیح ورواه ابن حبان وابن خزیمة فی صحیحهما).
«نمازی که در آن سوره فاتحه خوانده نشود کفایت نمیکند و موجب سقوط فرض نیست».
قرائت سوره فاتحه برای مرد و زن واجب و فرض است. اما شافعی با سند خود در حدیث: «المسیئ صلاته» روایت کرده است که پیامبر گفته است:
«فَکَبِّرْ ثُمَّ اقْرَأ بِأُمِّ الْکِتابِ».
«پس الله أکبر (تکبیر) بگو، سپس أم الکتاب (سوره فاتحه) را بخوان».
و در روایت دیگری آمده است:
«مَنْ صَلَّى صَلاةً لَمْ یَقْرَأْ فِیهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ فَهِیَ خِدَاجٌ فَهِیَ خِدَاجٌ غَیْرُ تَمَامٍ، فَقیلَ لَهُ: إِنّما نَکُونُ وَراءَ الإِمامِ فَقالَ: اقْرَأْهَا فِی نَفْسِکَ». (رواه مسلم عن أبی هریره).
«هرکس نماز بخواند و در آن ام الکتاب را نخوانده باشد نمازش ناقص (و فاسد و باطل) و ناتمام است. به وی گفته شد: ما که پشت سر امام هستیم در نماز جماعت چه کار کنیم؟ گفت: در دل خود آن را بخوانید».
باید دانست که «بسم الله الرحمن الرحیم» یک آیه کامل است از سوره فاتحه و اول آنست. به دلیل اینکه پیامبر سوره فاتحه را هفت آیه شمرد و بسم الله الرحمن الرحیم را جزء آن به حساب آورد. بخاری آن را در صحیح خود آورده است،
«إِذا قَرَأْتُمْ الحَمْدَ فَاقْرَؤُوا بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرِّحیم آنها أُمُّ الکِتابِ وَالسَّبْعُ المَثانی وَبِسْمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحِیْمِ إِحدی آیاتِها» (رواه الدار قطنی).
«و قتیکه الحمد را خواندید همراه آن بسم الله الرحمن الرحیم را هم بخوانید، به خاطر اینکه به حقیقت سوره حمد، «أم القرآن» و «أم الکتاب» و «سبع المثانی» است و بسم الله الرحمن الرحیم یکی از آیات آنست».
به روایت از ام سلمه ک پیامبر بسم الله الرحمن الرحیم را آیهای از فاتحه به حساب میآورد. ابن خزیمه آن را در صحیح خود آورده است. ابونصر مؤدب گفته است: قاریان کوفه و فقهای مدینه اتفاق داشتند بر اینکه بسم الله الرحمن الرحیم آیهای است از فاتحه. اگر کسی گوید که: در صحیح مسلم به روایت از عایشه ک آمده است که پیامبر نماز را با تکبیر وقرائت الحمد لله رب العالمین آغاز میکرد، در جواب چه باید گفت؟
در جواب گوئیم: مراد قرائت سورهای است که ملقب است به الحمدلله رب العالمین و بسم الله الرحمن الرحیم هم آیهای از آن است.
اگر گفته شود که: این خلاف ظاهر است، جواب این است که به این جهت چنین میگوئیم تا تعارضی بین دلایل نباشد و به همه ادله عمل شود. باید نمازگزار سوره فاتحه را در حال قیام و حالتی که جای آن مینشیند بخواند و در اینکه قرائت فاتحه واجب است که در حال قیام و حالتی که به جای آن مینشیند خوانده شود، بین امام و مأموم و کسی که به صورت انفرادی نماز میخواند فرقی نیست، خواه در نمازهای سری یا جهری و آشکارا باشد بر همه لازم است که فاتحه را بخوانند.
برای کسی که عاجر باشد از خواندن فاتحه ترجمه آن جایز نیست، چون اعجاز سوره در ترجمه آن محفوظ نمیماند و قرائت سوره فاتحه با تمام حروف و تشدیدهایش واجب میباشد. پس هرکس حرفی را ساقط کند یا حرف مشددی را بدون تشدید بخواند یا حروفی از آن را به حرف دیگر بدل نماید و تغییر دهد قرائت و نمازش درست نیست، اگر به گونهای در کلمات یا حرکات لحن و تغییر نادرست انجام دهد که معنی را نادرست کند. مثلا حرف کاف در «إیاک» را با حرکت کسره بخواند که اگر به عمد چنین کند قرائت او کافی نیست و نمازش را باطل میشود، و این برای کسی است که قادر به قرائت فاتحه باشد. اما کسی که قرائت فاتحه را نیکو میداند و قادر نیست آن را از حفظ بخواند بر وی لازم است که آن را یاد گرفته و حفظ کند یا از روی مصحف به درستی آن را قرائت کند، و اگر از حفظ کردن و درست خواندن فاتحه عاجز گشت میتواند هفت آیه دیگر از قرآن را بخواند، چون پیامبر گفت:
«فَإِنْ کانَ مَعَکَ قُرآنٌ فَاقْرَأْ وَإلَّا فَاحْمِدِ الله َ تَعالی وَهَلِّلْهُ وَکَبِّرْهُ». (قال النووی: حسن).
«اگر با تو قرآنی هست (آیات دیگری از قرآن میدانی) آن را بخوان و در غیر آن صورت حمد و تهلیل و تکبیر «الحمد لله لا إله إلا الله والله أکبر» بگوی».
بدین علت شرط کرده است که اگر فاتحه را ندانست هفت آیه دیگر از قرآن را بخواند، زیرا بهترین ذکر بعد از فاتحه آیات دیگر قرآن است به جای آن. و اگر به طور کلی کم و زیاد نتواند قرآن را بخواند به ذکر فوق اکتفا کند. به دلیل حدیث فوق و به دلیل روایت ابن حبان در صحیحش که مردی به حضور پیامبر آمد و گفت: ای رسول الله من نمیتوانم قرآن را یاد بگیرم، پس چیزی به من یاد بده که به جای قرآن برایم کفایت کند، و پیامبر به وی گفت: بگو: «سُبْحانَ الله وَالحَمْدُلله وَلَا إِلهَ إِلَّا اللهُ والله أکبَرْ ولَاحَوْلَ ولَاقُوَّةَ إلَّا بِاللهِ العَلِیِّ الْعَظِیْمِ».
«پاک و منزه است الله، هر نوع ستایش از آن او است، و هیچ معبود به حقی نیست جز الله، و از هر چیز بزرگتر است و هیچ کوشش و تلاش و نیروئی مثمر ثمر نیست مگر به اجازه الله که بلند مرتبه و بزرگوار است».
فضیلت سوره فاتحه بر غیر آن
به روایت از ابوسعید خدری آمده است که گفت: مشغول خواندن نماز بودم که پیامبر مرا صدا زد، من به وی جواب ندادم، سپس (پس از تمام شدن نماز) به حضور او رفتم و گفتم: ای رسول الله من مشغول نماز خواندن بودم و در نماز بودم چه میفرمایی؟ گفت:
«أَلَم یَقُلِ اللهُ: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمۡ لِمَا یُحۡیِیکُمۡۖ﴾ [الأنفال: 24] ثُمَّ قالَ: أَلَا أُعَلَّمُکَ أَعْظَمَ سُورَةٍ فِی الْقُرآنِ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنَ المسجِدِ؟ فَقالَ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢﴾ هِیَ السَّبع المثانی الذَّی اُوتِیْتُهُ وَالقُرْآنُ العَظِیْم». (أخرجه البخاری وأبوداود).
«مگر خداوند نگفته است: هرگاه خداوند و پیامبرش شما را به سوی چیزی فرا خواندند که حیات واقعی شما در آن است پاسخ دهید و ندای آنان را بپذیرید؟ سپس گفت: آیا نمیخواهی بزرگترین سوره قرآن را به تو یاد دهم پیش از اینکه از مسجد بیرون بروی؟ پس چون اراده کرد که از مسجد بیرون رود گفتم: یا رسول الله تو فرمودی آیا نمیخواهی بزرگترین سوره قرآن را به تو یاد دهم؟ فرمود: الحمدلله رب العالمین که سوره سبع المثانی نام دارد و آن را با قرآن بزرگ به من دادهاند».
و به روایت ابی بن کعب پیامبر گفت:
«لَأَرْجُوْ أَنْ لَا تَخْرُجَ مِنَ المَسْجِدِ حَتّی تَعَلَّم سُورَةً ما فِی التَّوراةِ وَلَا فی الإنجیلِ وَلا فِی القُرآنِ مِثلُها: اَلسَّبْعُ المَثانِی، فاتِحَةَ الِکتابِ». (أخرجه الحاکم).
«امید است که از مسجد بیرون نروی تا اینکه سورهای را یاد بگیری که نه در تورات و نه در انجیل و نه در قرآن سورهای به فضیلت آن نیست، و آن سورهای است که سبع المثانی میباشد (محتوی هفت آیه و دوبار تکرار شده است) و فاتحة الکتاب نام دارد».
رکوع، رکوع یکی از ارکان نماز است و به دلیل قرآن و سنت نبوی واجماع امت اسلامی ثابت شده است چون خداوند میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱرۡکَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ﴾ [الحج: 77].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید (در نماز) به رکوع بروید و سجده کنید».
و پیامبر در حدیث «المسیئ صلاته» (کسی که بد نماز خواند) گفت: «ثُمَّ ارکَع حَتّی تَطمَئِنَّ راکعِاً».
«سپس (بعد از اتمام فاتحه و قرائت در حال قیام) به رکوع برو تا اینکه آرامش و سکون یابی در حال رکوع».
طمانینه و آرامش و سکون در رکوع، به دلیل همان حدیث فوق. حداقل رکوع برای کسی که میتواند به رکوع برود آن است که به گونهای خم شود که کف دستانش به زانو برسد و اگر از آن عاجر شد با چشمانش اشاره کند. و صورت کامل رکوع آنست که نمازگزار به گونهای خم شود که پشت و گردنش در یک سطح مساوی قرار گیرند و آنها را بکشد و به حالت کشیده نگه دارد و ساقهای پایش به صورت مستقیم بایستد و زانوانش را در کف دستانش بگیرد و انگشتان دشتانش رو به قبله باز باشند که سنت عملی پیامبر چنین بوده و در آن چنین آمده است و این حالت این کسی است که ایستاده باشد، و اما برای کسی که نشسته به رکوع میرود حداقلش آنست که آنقدر سرش را پایین بیاورد و خمیده شود که سرش در محاذی زانوانش روی زمین قرارگیرد و صورت کامل آنست که آنقدر خمیده شود که پیشانیش در محاذات محل سجده قرار گیرد. حداقل طمانینه وآرامش و سکون آنست که در حال اندامهایش ساکن و آرامش یابد و از حرکت بیفتد و خمیده شدن و برخاستن و بلند شدنش از هم جدا و مشخص باشند. چنانچه به حد رکوع رسید و بلافاصله برخاست و حرکات خمیدن و بلند شدن به هم متصل شود طمانینه صورت گرفته است، چون در حقیقت طمانینه سکون بعد از حرکت باید به اندازه یک «سبحان ربی العظیم». گفتن طول بکشد.
برخاستن و راست ایستادن از رکوع، چون پیامبر به «المسیئُ صلاته» گفت:
«ثُمَّ ارفَعْ حَتَّی تَعْتَدِلَ قائِماً».
«بعد از رکوع و طمانینه برخیز تا اینکه به صورت اعتدال و ایستاده بلند شوی».
اعتدالِ واجب آنست که به حالتی برگردد که پیش از طلوع (در حالت قیام) داشت و نباید از این برخاستن و بلند شدن غیر از اعتدال از رکوع قصد دیگری داشته باشد، پس اگر در حالت رکوع ماری دید و از ترس آن بلند شد آن اعتدال چون به نیت و قصد اعتدال نبوده است معتبر نمیباشد.
طمانینه در اعتدال به دلیل همان حدیث «المسیئُ صلاته» و باید به گونهای در اعتدال بایستد که اندامهایش مانند حالت پیش از رکوع آرامش و سکون یابد.
9- سجود، چون خداوند گفت: (در نماز به رکوع و سجود بروید). و پیامبر خطاب به «المسیئُ صلاته» گفت:
«ثُمَّ اسْجُدْ حَتّی تَطْمَئِنَّ سَاجِداً».
«پس از اعتدال رکوع به سجده برو تا اینکه در سجده طمانینه و آرامش یابی».
طمانینه در سجود به دلیل همان حدیث پیش. و حداقل سجده آنست که آنقدر پیشانی را بر زمین نهد که بتوان آن را سجده نامید، و باید آنقدر پیشانی را روی زمین بنهد و فشار بیاورد که اگر پنبه ای در محل سجده وی باشد فشرده گردد و جای سجده پدیدار گردد، چون پیامبر گفته است: «إِذا سَجَدْتَّ فَمَکِّنْ جَبْهَتَکَ فِی الأَرْضِ وَلَا تَنْقُرْ نَقْراً». (رواه ابن حبان فی صحیحه)
(هرگاه سجده کردی به درستی پیشانیت را بر زمین بگذار که جا افتد و همچون مرغ بر زمین نوک نزن که سریع پیشانی بر زمین بگذاری و بلند شوی».
پس هر کس بر پیشانی یا بینی یا عمامه یا آستینش سجده کند کفایت نمیکند. در صحیح مسلم آمده است که:
«شَکَوْنَا إِلَى رَسُوْلِ اللهِ حَرَّ الرَّمْضَاءِ فَلَمْ یُشْکِنَا» وزاد البیهقی: «فِی جِبَاهِنَا، وَأَکُفِّنَا». (وإسناده صحیح).
(ما پیش پیامبر از شدت گرمی سنگهای محل سجده شکوه کردیم، که اجازه دهد پیشانی روی آنها نگذاریم و او این شکوه را از ما نپذیرفت».
بیقهی بدان افزوده است که «شکایت از شدت گرمی سنگها و اثر آن روی پیشانی و کف دستان کردیم..».
در این که آیا نهادن هر دو کف دستان و زانوان و قدمهای پاها همراه پیشانی بر روی زمین واجب است یا خیر اختلاف است. برخی گفتهاند: نهادن آنها بر زمین همراه پیشانی واجب نیست ولی صحیح آنست که واجب باشد. چون پیامبر گفت:
«أُمِرْتُ أَنْ أَسْجُدَ عَلی سَبْعَةٍ، عَلَی الجَبْهَةِ وَالیَدَیْنِ وَالرُّکْبَتَیْنِ وَأَطْرافِ القَدَمَیْنِ» (متفق علیه).
«به من دستور داده شده که بر هفت استخوان اندام خود در سجده تکیه کنم: بر پیشانی و هر دو دست و هر دو زانوی پاها و کنارههای قدم پاها».
در دستان، کف دستها و در اطراف قدمهای پا کف انشگتان پا معتبر است که روی زمین نهاده شوند و یک قسمت از آنها روی زمین باشد کفایت میکند. در سجود شرط است که اندامهای پایین تن در حال سجود بلندتر باشد از اندامهای بالای تن، چون براء بن عازب در سجده، سرین خود و اندامهای پایین تن را بلند کرد و گفت: پیامبر این چنین سجده میکرد. به روایت ابو داود و نسائی و ابن حبان که آن را صحیح دانسته است. اگر بر پیشانی او زخمی باشد باید زخم را باند پیچی کند و روی باند و پارچه بسته بر پیشانی سجده کند، و این او را کفایت میکند و سجدهاش درست است، چون اگر در حالت عجز و ناتوانی از سجده کردن ایماء و اشاره به جای سجده کافی باشد و اعاده نماز ساقط گردد سجده کردن بر باند و پانسمان پیشانی اولی تر است که قبول باشد. هرگاه کسی از سجده کردن عاجز باشد با سرش اشاره به سجده کند و اگر از آن هم عاجز باشد با اشاره چشم سجده کند. چون پیامبر گفته است:
«صَلُّوْا کَما رَأَیْتُمُوْنِی أُصَلِّیْ».
«آنگونه نماز بخوانید که میبیند من نماز میگزارم».
نشستن بین دو سجده نماز، چون پیامبر به «المسیئُ صلاته» گفت:
«ثُمَّ ارفَعْ حَتّی تَعْتَدِلَ جالِساً».
«سپس از سجده برخیز و بنشین تا اینکه در این نشستن اعتدال و آرامش و سکون برقرار شود و آنگاه به سجده بعدی برو».
و در روایتی دیگر آمده است:
«حَتِّی تَطْمَئِنَّ جالِساً افْعَل ذلِکَ فِی صَلاتِکَ کُلَّها». (رواه الشیخان).
«تا اینکه در حال جلوس پس از سجده سکون یابی سپس این عمل را در تمام سجدههای نمازت (نمازهایت) انجام بده- در تمام نمازها بین دو سجده این کیفیت را مراعات کن».
و در صحیحین آمده است:
«إِِذا رَفَعَ رَأْسَهُ لَم یَسْجُدْ حَتّی یَسْتَوِیَ جالِسًا».
«پیامبر هرگاه که سر از سجده (اول) بر میداشت به سجده (دوم) نمیرفت تا اینکه به درستی بنشیند و طمانینه یابد، آنگاه به سجده بعدی میرفت».
طمانینه در نشستن و جلوس بین دو سجده به دلیل همان حدیث قبلی.
و
و
نشستن برای خواندن تشهد آخر و فرستادن درود و سلام و صلوات بر پیامبر . هریک از این سه چیز رکن نماز میباشند. مراد از تشهد، تحیات میباشد. به روایت از ابن مسعود آمده است که پیش از اینکه تشهد بر ما فرض گردد در تشهد میگفتیم: السَّلَامُ عَلَی الله، السَّلامُ عَلی فُلان که پیامبر گفت: «بگوئید: التَحیات لله. تا آخر حدیث که همه تشهد را در بر میگیرد. (به روایت دارقطنی و بیهقی با سند صحیح). اینکه ابن مسعود گفت: پیش از آنکه تشهد فرض شود، و اینکه پیامبر گفت: «قولوا = بگوئید» به صورت امر که برای وجوب است، ظاهر آنست که تشهد اخیر در نماز واجب باشد. و در صحیحین (بخاری و مسلم) نیز امر به خواندن تشهد آمده است، پس هرگاه تشهد واجب باشد و به ثبوت برسد، نشستن برای آن نیز واجب خواهد بود. درباره الفاظی که در تشهد گفته میشود دو روایت صحیح موجود میباشد. روایتی از ابن مسعود ، و روایتی از ابن عباس م. تشهد به روایت ابن مسعود:
«التَّحِیَّاتُ ِللهِ، وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّیِّبَاتُ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاَتُهُ، السَّلاَمُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللهِ الصَّالِحِیْنَ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُوْلُهُ».
«همه ستایشها و تمجیدهای پاک سزاوار الله است و ازآن او است، درود بر تو ای پیامبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد، و درود خدا بر ما و بر بندگان شایسته الله، به زبان میگویم و به دل گواهی میدهم که: هیچ معبودی به حق نیست جز الله و همچنین میگویم وگواهی میدهم که: محمد بنده و فرستاده و رسول الله است».
و اما روایت ابن عباسم: «پیامبر به ما تشهد میآموخت همانگونه که قرآن را نیز به ما میآموخت و میگفت: «التَّحِیَّاتُ المُبَارَکَاتُ الصَّلَوَاتُ وَالطَّیِّبَاتُ للهِ..» بقیه تشهد، مانند قبلی است.
(این تشهد را شافعی و مسلم و ابوداود و نسائی روایت کردهاند).
امام شافعی گفت: احادیث مختلفی درباره الفاظ تشهد روایت شده است که این روایت ابن عباسم به نزد من بهتر و پسندیده تر از دیگر روایتها میباشد، چون کاملترین آنها است. حافظ (ابن حجر) گفت: از شافعی سؤال شد که چرا الفاظ تشهد روایت ابن عباس م را اختیار کردهای؟ گفت: چون آن را گسترده تر یافتم و به صورت صحیح از ابن عباس شنیده شده، و به نزد من جامعتر و الفاظش از دیگر روایتها بیشتر است، من آن را انتخاب کرده ام بدون اینکه بر دیگران سخت بگیرم و دیگران میتوانند هر روایتی را که صحیح باشد انتخاب کنند و کاملترین تشهد آنست که این الفاظ را نیز بر الفاظ قبلی بیفزاید:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیْمَ وَعَلى آلِ إِبْرَاهِیْمَ، إِنَّکَ حَمِیْدٌ مَجِیْدٌ، اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیْمَ، إِنَّکَ حَمِیْدٌ مَجِیْدٌ».
و اما وجوب صلوات بر پیامبر بدین جهت است که در روایت آمده است: از پیامبر سوال شد هرگاه خواستیم که در نماز بر تو صلوات بفرستیم چگونه صلوات بفرستیم و چه بگوئیم؟ فرمود: بگویید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ». (به روایت شیخین). کسی که از یاد گرفتن الفاظ عربی تشهد عاجر باشد میتواند ترجمه آن را بگوید.
سلام دادن اول، چون پیامبر گفت:
«وَتَحْلِیلُهاَ التَّسْلِیمُ».
«بیرون آمدن از نماز با سلام دادن است». حداقل سلام دادن «السلام علیکم» میباشد. و نووی گفته است که: در احادیث صحیحی آمده است که پیامبر میگفت: «السلام علیکم».
مراعات ترتیب ارکان نماز است به گونهای که بیان شد. به دلیل وجوب پیروی از پیامبر برابر خبر، «صَلُّوْا کَما رَأَیتُمُوْنِی أُصَلِّی».
«آنگونه نماز بخوانید که میبینید من نماز میگزارم و از عمل من در نماز پیروی کنید».
و پیامبر به همان ترتیب که بیان شد، نماز خوانده است. و اما بیرون آمدن و خروج از نماز برابر قول صحیح نیازی به نیت ندارد.
سنتهای نماز پیش از دخول در آن
سنتهای پیش از دخول در نماز دو چیز است: اذان واقامه، که معنی مطلق هر دو اعلام است. و در اصطلاح شرع و فقه ذکر و اوراد مخصوصی میباشد که برای اعلام نماز فرض مشروع شده، و دلیل شرعی آنها، قرآن و سنت نبوی و اجماع امت است. خداوند گفته است:
﴿وَإِذَا نَادَیۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ ٱتَّخَذُوهَا هُزُوٗا وَلَعِبٗا﴾ [المائدة: 58].
«هرگاه شما ندا سر دادید (و مردم را به نماز خواندید) آن را به مسخره و بازی میگیرند».
و در جای دیگر میگوید:
﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَوٰةِ مِن یَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ﴾ [الجمعة: 9].
«هرگاه ندای نماز گفته شد (و اذان نماز) در روز جمعه را گفته شود».
و پیامبر گفته است:
«إِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَلْیُؤَذِّنْ لَکُمْ أَحَدُکُمْ وَلیَؤُمَّکُم أَکْبَرُکُمْ». (رواه الشیخان).
«هرگاه وقت نماز فرا رسید یکی از شما اذان گوید، و بزرگترین شما برایتان امامت نماز جماعت را بر پای دارد».
و در روایتی دیگر آمده است: «هرگاه دو نفر بودید، اذان و اقامه نماز بگوئید و بعد از آن نماز بخوانید». برای نمازهای فرض اگر جماعت مردان باشد اذان بر آنها مستحب است، و اما برای کسی که تنها نماز فرض میگزارد برخی گفتهاند: اذان گفتن مستحب نیست، چون نیازی به اعلام ندارد، و به قول صحیح مستحب است که او نیز برای خود اذان بگوید. چون پیامبر به ابوسعید خدری گفت:
«إِنّی أَراکَ تُحِبُّ البادِیَةَ وَالْغَنَمَ فَإِذا کُنْتَ فی بادِیَتکَ أَوْغَنَمِکَ فَأَذَّنْتَ للِصَّلاةِ فَارْفَع صَوتَکَ بِالنِّداءِ فَإِنَّهُ لَایَسْمَعُ مَدی صَوْتِ المُؤَذِّنِ جِنٌّ وَلَا إِنسٌ وَلَا شَیْئٌ إِلَّا شَهِدَ لَهُ یَومَ القِیامَةِ». (رواه الشیخان). «من میبینم که تو بیابان و گوسفندان را دوست داری، پس هرگاه در بیابان و صحرا بودی یا در میان گله و گوسفندانت بودی وخواستی اذان بگوئی با صدای بلند اذان بگوی، چون تا آنجا که صدای مؤذن میرسد جن و انس و هر چیزی که صدای او را بشنود در روز قیامت بر این عمل نیک او گواهی میدهد».
مستحب است که مؤذن و اقامه گوینده رو به قبله ایستاده و دارای وضو باشد و با صدای نیکو اذان و اقامه گوید، و مؤذن بر جای بلند یا بر در مسجد اذان گوید، و به هنگام گفتن «حَیَّ عَلی الصَّلاة». «به نماز بشتابید». به طرف راست ملتفت گردد و با صدای بلندی این نداء را سر دهد اگر چه تنها هم باشد، به دلیل همان حدیث ابوسعید خدری که گذشت. برای مؤذن شرط است که مسلمان و اهل تمییز و عاقل و مذکر باشد. گفتن اذان به نظر مؤذن تعلق دارد و نیازی به اجازه امام (جماعت) ندارد به خلاف اقامه که تعلق به اذن و اجازه امام دارد.
سبب و علت شرعی اذان واقامه
سبب مشروعیت اذان گفتن روایتی است از عبدالله بن زید که گفت: «هنگامی که پیامبر دستور داده بود که ناقوس بزرگی برای اعلام فرا رسیدن وقت نماز به مردم فراهم گردد، در خواب مردی را دیدم که ناقوسی در دست داشت، به وی گفتم: ای بنده خدا این ناقوس را میفروشی؟ گفت: آن را چه کار میکنی و برای چه چیز آن را میخواهی؟ گفتم: با نواختن آن مردم را به نماز فرا میخوانیم، او گفت: آیا نمیخواهی شما را به بهتر از آن هدایت و راهنمائی کنم؟ گفتم: چرا، میخواهم. گفت: چهار بار بگو: الله أکبر، دوبار بگو: أَشْهَدُ أنْ لَّا إِله إلَّا اللهُ، و دوبار بگو: أَشْهَدُ أن مُحمداً رسُولُ الله، و دوبار بگو: حَیَّ عَلی الصَّلاة، و دوبار حَیَّ عَلی الفَلَاحِ، و دو بار الله أکبر و یک بار لَا إله إلَّا الله. سپس اندکی تاخیر کرد و گفت: به هنگام اقامه نماز و بر پای داشتن آن بگو: الله أکبر الله أکبر أَشْهَدُ أن لَّا إِله إلَّا اللهُ، أَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدَ رَّسُوْلُ الله، حَیَّ عَلی الصَّلاة ، حَیَّ علی الفَلَاحِ، قَدْ قامَتِ الصَّلَاةُ قَدْ قامَتِ الصَّلَاة الله أکبر الله أکبر لَا إله إلَّا الله، چون بامداد شد به پیشگاه رسول الله رفتم و آنچه را دیده بودم، به وی خبر دادم. او گفت:
«إِنَّها لَرُؤْیا حَقٌّ إِنْ شاء اللهُ فَقُمْ مَعَ بِلالٍ فَأَلْقِ عَلَیْهِ ما رَأَیتَ فَلیُؤذِّنْ بِهِ فَإِنَّهُ أَنْدی صَوْتاً مِنْکَ».
«به راستی خواب حق و راستینی است ان شاء الله، پس برخیز با بلال حبشی و آنچه را که در خواب دیده ای به وی بگوی و القاء کن تا آن را در اذان بگوید، چون صدای او رساتر از صدای شما است».
پس با بلال برخاستیم و شروع کردم به اینکه این کلمات را بر وی القاء کنم و برایش بگویم و او آنها را در اذان گفت، که عمر خطاب در خانه خود آنها را شنید و با شتاب و دامن کشان بیرون آمد و گفت: ای رسول الله! سوگند بدان کس که تو را به حق فرستاد و مبعوث گردانید من نیز در خواب همان چیزی را شنیدهام که الان میشنوم، پیامبر گفت: «فَلِله الـحَمد». به روایت احمد.
ترجیع شهادتین:
(مؤذن اول هر یک از شهادتین را دوبار با صدای آهسته بگوید بعد با صدای بلند) سنت میباشد. زیرا از ابومحذوره روایت شده است که پیامبر اذان را در 19 کلمه به وی یاد داده است. پنج نفر از اصحاب صحاح آن را روایت کردهاند.
تثویب در اذان صبح:
(بیان پاداش نماز) است بدین معنی که بعد از «حَیَّ علی الفَلَاح» دو بار بگوید: «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّومِ» ابو محذوره گفت: یا رسول الله سنت اذان را به من یاد بده که به وی یاد داد و گفت: هرگاه اذان صبح را دادی بعد از حَیَّ علی الفَلَاح بگوی: «الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوْمِ الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوْمِ الله أکبر الله أکبر لَا إله إلَّا الله». (به روایت احمد و ابوداود).
برای کسی که صدای مؤذن را میشنود مستحب است آنچه را که از مؤذن میشنود تکرار کند مگر در وقت شنیدن حَیَّ عَلی الصَّلاةِ و حَیَّ علی الفَلَاح که به جای آنها بگوید: «لَاحَولَ وَلَا قُوَّةَ إلَّا بِالله».
به روایت از عمر بن خطاب پیامبر گفت:
«إِذَا قَالَ الْـمُؤَذِّنُ: اللّـَهُ أَکْبَرُ، اللّـَهُ أَکْبَرُ، فَقَالَ أَحَدُکُمُ: اللهُ أَکْبَرُ، ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، قَالَ: أَشْهَدُ أَلا إِلَهَ إِلاَّ اللّـَهُ، ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّـَهِ، قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّـَهِ ، ثُمَّ قَالَ: حَیَّ عَلَى الصَّلاةِ، قَالَ: لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، ثُمَّ قَالَ: حَیَّ عَلَى الْفَلاحِ، قَالَ: لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّـَهِ، ثُمَّ قَالَ: اللهُ أَکْبَرُ اللهُ أَکْبَرُ، قَالَ: اللهُ أَکْبَرُ اللهُ أَکْبَرُ، ثُمَّ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا الله مِنْ قَلْبِهِ دَخَلَ الْـجَنَّةَ» (رواه مسلم).
«هرگاه مؤذن گفت: الله اکبر و یکی از شما نیز همان را تکرار کرد، و چون مؤذن گفت: «أشهد أن لا إله إلَّا الله، او همان را بگوید، و مؤذن گفت: أشهد أنّ محمداً رسول الله، او همان را تکرار کند، و وقتی مؤذن گفت: حَیّ علی الصَّلاة، او بگوید: لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ و بعد از حَیّ علی الفلاح نیز بگوید: لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ و بعد از الله اکبر گفتن مؤذن او نیز همان را بگوید، و وقتی گفت: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ او نیز همان را تکرار کند و آن را با حضور قلب و از ته دل بگوید، داخل بهشت میشود».
سنت است به وقت گفتن الله أکبر توقف کوتاهی بکند، زیرا پیامبر گفته است: «چون اذان گفتی با وقفه کوتاهی بعد از هر کلمه بگو. محمد بن عبدالرحمن در شرح ترمذی گفته است: این حدیث دلالت دارد بر اینکه مؤذن هر یک از کلمات را با یک نفس ادا میکند و برای شنونده اذان صبح به وقت شنیدن تثویب: «الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ» سنت است بگوید: «صَدَّقْتَ وَ بَرِرْتَ صَدَّقْتَ وَ بَرِرْتَ». راست گفتی و نیکو گفتی.
سنت است بعد از اذان، شنونده بر پیامبر صلوات بفرستد و از خداوند برای او «وسیله» در خواست کند. زیرا عبدالله بن عمر م روایت کرده است که از پیامبر شنید میگفت:
«إِذا سَمِعْتُم المُؤَذِّنَ فَقُولُوا مِثْلَ ما یَقُولُ ثُمَّ صَلُّوْا عَلَیَّ صَلاةً، مَن صَلّی عَلَیَّ صَلاةً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ بِها عَشْراً، ثُمَّ سَلُوا اللهَ لِیَ الوَسیلَةَ فَإِنَّه مَنزِلَةٌ فِی الجَنَّةِ لا تَنْبَغی إِلَّا لِعَبْدٍ مِنْ عِباداللهِ وَأَرْجُوا أَنْ أَکُوْنَ أَناَ فَمَنْ سَأَلَ اللهَ لِیَ الوَسیلَةَ حَلَّتْ لَهُ شَفاعَتِی». (رواه مسلم).
«هرگاه صدای مؤذن را شنیدید کلمات او را تکرار کنید سپس بر من درود و سلام بفرستید، زیرا هرکس صلوات و درودی بر من بفرستد خدا ده برابر آن را بر او میفرستد سپس برایم «وسیله» را از خداوند درخواست کنید، «وسیله» منزلت و مقامی است در بهشت که تنها شایسته و سزاوار یکی از بندگان خدا است، امید است که آن بنده من باشم پس هر کس آن را برایم از خدا مسئلت نماید شفاعت من برایش روا است»
و به روایت جابر پیامبر گفت: هرکس به وقت شنیدن ندای اذان (بعد از شنیدن اذان) بگوید: «اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ،ات مُحَمَّداً الْوَسِیْلَةَ وَالْفَضِیْلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوْداً الَّذِیْ وَعَدْتَهُ». یعنی: «بارالها ای پروردگار و صاحب این دعوت کامل و تمام و این نماز بر پای شده، «وسیله» و «فضیله» را به محمد عطا کن و او را بدان مقام و منزلت پسندیده و شایسته ای که به وی وعده دادهای، برسان. اگر چنین گوید شفاعت من (در روز قیامت) برای او روا است». (به روایت بخاری).
دعای بین اذان مستحب است. زیرا پیامبر گفته است:
«لَا یُرَدُّ بَیْنَ الأَذانِ وَالإقامَةِ» (رواه ابوداود و النسائی و الترمذی).
«دعای بین اذان و اقامه رد نمیشود، یعنی پذیرفته میشود».
و ترمذی بدان افزوده است که گفتند: چه بگوئیم ای رسول الله؟ گفت:
«سَلُواللهَ العَفْوَ وَالعافِیَةَ فی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ».
«از خداوند عفو و عافیت در دنیا و آخرت مسئلت نمایید».
برای کسی که اقامه را میشنود مستحب است همان کلمات اقامه کننده را تکرار کند. مگر به وقت شنیدن «حَیّ عَلی الصلوة و حی علی الفلاح» که لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ میگوید، و به وقت شنیدن «قَد قامَتِ الصَّلاةُ قَد قامَتِ الصَّلاةُ» أَقامَها اللهُ وأَدامَها میگوید، چون پیامبر هنگامی که این کلمات را از بلال شنید چنین گفت.
سنتهای نماز بعد از دخول در آن
سنن نماز بعد از دخول در آن دو چیز است:
اول تشهد اول (در نمازهای بیش از دو رکعتی بعد از دو رکعت اول)، چون عبدالله بن مالک بن بحینة روایت کرده است که:
«قَامَ فِی صَلاةِ الظُّهرِ وَعَلَیْهِ جُلُوسٍ (أی جُلُوسَ التَّشَهُّدِ الأَوَّلِ) فَلَماّ أَتَمَّ صَلاتَه سَجَدَ سَجْدَتَینِ» (رواه الشیخان).
«پیامبر یک بار در ناز ظهر بعد از دو رکعت اول بدون خواندن تشهد اول برخاست وقتی که نمازش را به اتمام رسانید (پیش از سلام دادن) دو سجده (سهو) برد».
اگر تشهد اول واجب میبود بعد از قیام بدان بر میگشت و آن را میخواند و آنگه بر میخاست و آن را ترک نمیکرد. پس این ترک کردن تشهد اول دلیل بر سنت بودن آنست، و هرگونه که بنشیند جایز است، اما به صورت افتراش بنشیند بهتر است. افتراش آنست که روی قوزک پای چپ و پای راست را به گونهای نصب کند که انگشتانش رو به قبله باشد.
دوم: قنوت است در نماز صبح و در نماز سنت وتر در نیمه دوم ماه رمضان. اما در نماز صبح به دلیل روایت انس که گفت:
«مازالَ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم یَقْنُتُ فِی الصُّبْحِ حَتَّی فارَقَ الدُّنیا» (رواه الإمام أحمد وغیره).
«پیامبر تا زمانی که از دنیا رفت همواره در نماز بامداد قنوت میخواند».
(ابن الصلاح گفت: بیش از یک نفر از حافظان حدیث آن را صحیح دانستهاند، از جمله حاکم و بیهقی و بلخی. بیهقی گفت: عمل به مقتضای آن به روایت از خلفاء اربعه (راشدین)).
و قنوت خواندن در رکعت دوم صبح به دلیل روایتی است که در صحیح خود روایت کرده است، و اما اینکه باید قنوت بعد از برخاستن از رکوع رکعت دوم باشد به دلیل آنچه است که شیخین از ابوهریره روایت کردهاند، پیامبر وقتی که داستان شهادت کشتگان چاه «معونه» پیش آمد بعد از رکوع (رکعت آخر) آن را خواند، ما نیز قنوت صبح را بر آن قیاس میکنیم.
در صحیحین به روایت از انس آمده است که پیامبر پیش از رکوع قنوت میخواند. بیهقی گفت: راویان قنوت بعد از رکوع بیشتر و با حافظه تر بودهاند، پس قنوت خواندن بعد از رکوع بهتر است. سنت قنوت خواندن هرگونه دعا و ثنائی تحقق مییابد. پس اگر قنوت را آیهای بخواند که متضمن دعاء و ثنا باشد و قصد قنوت کند کفایت مینماید، ولی اگر در قنوت چیزی را بخواند که در سنت و روایت آمده است (ماثور باشد) بهتر است از جمله:
«اللَّهُمَّ اهْدِنِی فِیمَنْ هَدَیْتَ، وَعَافِنِی فِیمَنْ عَافَیْتَ، وَتَوَلَّنِی فِیمَنْ تَوَلَّیْتَ، وَبَارِکْ لِی فِیمَا أَعْطَیْتَ، وَقِنِی شَرَّ مَا قَضَیْتَ، إِنَّکَ تَقْضِی وَلا یُقْضَى عَلَیْکَ، إِنَّهُ لا یَذِلُّ مَنْ وَالَیْتَ، تَبَارَکْتَ وَتَعَالَیْتَ فَصَلِّ عَلَی النَّبی محمدٍ وعَلی آل ِمحمد».
«خداوندا مرا هدایت کن به گونه کسانی که هدایت کردهای، و به من عافیت و تندرستی ارزانی دار همچون کسانی که بدانان عافیت بخشیدهای، مرا به خود نزدیک گردان، همچون کسانی که به خود نزدیک ساختهای، و آنچه را که به من عطا کرده ای مبارک و افزون گردان، مرا از بدی آنچه مقدر فرموده ای محفوظ و مصون دار، چه همانا تو فرمان میرانی و کسی بر تو فرمان نمیراند، بیگمان کسی را که تو والا گردانی خوار نخواهد شد. خداوندا تو مبارک و برتری و بر پیامبرت و آل او درود فرست». (به روایت ابو داود و ترمذی و نسائی و دیگران با اسناد صحیح).
رافعی گفته است که: علما پیش از «تَبَارَکْتَ وَتَعَالَیْتَ»، «وَلا یَعِزُّ مَنْ عَادَیْتَ» را افزودهاند. و در روایت بیهقی آمده است: و بعد از آن «فلک الحمد علی ماقضیت أستغفرُکَ وَأتُوبُ إلیکَ» گفته میشود. البته امام جماعت همه ضمیرهای مفرد را به جمع تبدیل میکند، مثلا به جای اهدنی، اهدنا میگوید. چون برای امام جماعت کراهت دارد که نفس خویش را به دعا اختصاص دهد، زیرا پیامبر گفته است:
«لَا یَؤُمُّ عَبْدٌ قَوْماً فَیَخُصُّ نَفْسَهُ بِدَعْوَةٍ دُوْنَهُم فَإنْ فَعَلَ فَقَد خانَهُم» (رواه ابوداود و الترمذی وحسّنه).
«نباید یکی از بندگان خدا امامت قومی را به عهده گیرد و خود را تنها به دعا اختصاص دهد بدون اینکه آنان را نیز سهیم گرداند اگر چنین کند به حقیقت بدانان خیانت کرده است».
و سنت است که در قنوت دستان را بلند کند و بعد از اتمام قنوت آنها را بر چهره نکشد و صورت خود را با دستان خود مسح نکند، چون در سنت ثابت نشده است. بیهقی آن را گفته است و دست بر سینه کشیدن بدون خلاف مستحب نیست بلکه جماعتی کراهت آن را به صراحت گفتهاند و در روضه چنین گفته است.
و اما قنوت خواندن در نماز وتر در نیمه دوم ماه رمضان به دلیل روایتی است که ترمذی از علی بن ابی طالب و ابوداود از ابی بن کعب ذکر کردهاند.
هیأت نماز
هیأتهای نماز پانزده چیز است، و مراد از هیأتهای نماز چیزهایی میباشد که با سجده سهو جبران نمیشود، پس ترک آنها نیازی به سجده سهو ندارد.
بلند کردن دستها به هنگام گفتن تکبیر تحریم، و به وقت رکوع و برخاستن از رکوع، و به وقت برخاستن از تشهد اول. به این ترتیب که کف دو دستان و انگشتان دستان را باز کند و تا مقابل شانهها به نحوی بالا ببرد و بلند کند که سرانگشتان در محاذی بالای گوشها و پشت دستها در محاذی شانه قرار گیرد. خواه شخص نمازگزار ایستاده یا نشسته یا بر پهلوی باشد و خواه نماز فرض یا سنت باشد، و زن و مرد و امام و مأموم با هم مساویند و فرقی ندارند، و اما به وقت گفتن تکبیر تحریم به دلیل روایت ابن عمر م است که گفت:
«کانَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ إلی مِنکَبَیْهِ إِذَا افْتَتَحَ الصَّلاةَ» (رواه الشیخان).
«پیامبر به هنگام آغاز نماز، به وقت گفتن تکبیر تحریم – هر دو دست خود را تا برابر شانه هایش بالا میبرد».
و اما دلیل بلند کردن دستان به وقت رفتن به رکوع و برخاستن از آن روایت ابن عمر م است که گفت:
«کانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم إِذا قامَ إِلَی الصَّلاةِ رَفَعَ یَدَیْهِ حَتّی یَکُونا حَذْوَ مِنْکَبَیْهِ ثُمَّ یُکَبِّرُ فَإِذا أَرادَ أَن یَرْکَعَ رَفَعَهُما مِثْلَ ذَلکَ وَإِذا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ رَفَعَهُما کَذِلکَ وَقالَ: سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَهُ رَبَّنا وَلَکَ الحَمْدُ». (رواه الشیخان و البیهقی).
«پیامبر هرگاه به نماز میایستاد هر دو دست خود را بالا میبرد و بلند میکرد تا برابر شانه هایش سپس میگفت: الله أکبر، چون میخواست به رکوع رود نیز همین عمل را تکرار میکرد و چون از رکوع بر میخاست و سر از رکوع بر میداشت نیز چنین میکرد و میگفت: «سمع الله لمن حمده ربنا لک الحمد» یعنی خداوند حمد و ستایش کسی را شنید که حمد او کرد خداوندا ستایش تنها از آن تو است».
و اما دلیل بلند کردن دستان به هنگام برخاستن از تشهد اول، روایت نافع از ابن عمر م است که او هرگاه از تشهد اول پس از دو رکعت بر میخاست هر دو دست را بلند میکرد، و این عمل را به پیامبر نسبت میداد. به روایت بخاری و ابوداود و نسائی.
نهادن دست راست بر دست چپ روی سینه در نماز، زیرا به روایت قبیصه از پدرش هلب، و نیز روایت او از پدرش آمده است که پیامبر برایمان به امامت نماز میایستاد (پشت سر او به جماعت نماز میخواندیم) که دست چپ خود را با دست راست میگرفت. (ترمذی آن را روایت کرده است). و پیامبر گفته است:
«مِن أَخْلاقِ النَّبِییّنَ وَضْعُ الیَمِیْنِ عَلَی الشِّمالِ فی الصّلاةِ». (رواه الشیخان والنسائی والحاکم).
«از اخلاق پیامبران† است که در نماز (و نیایش) خود دست راست را بر دست چپ مینهادند».
نهادن دستان در بالای ناف یا پایین ناف مساوی میباشد و فرقی ندارد، چون هر دو وضعیت از اصحاب رسول الله روایت شده است. (ابوداود و احمد و ابن ابی شیبه از علی بن ابیطالب روایت نموده و تخریج کردهاند که:
«اَلسُّنَّةُ وَضْعُ الکَفِّ فِی الصَّلاةِ تَحْتَ السُّرَّةِ».
«سنت آنست که کف دست را در نماز زیر ناف نهاد».
و ترمذی گفته است:
«رَأَی بَعْضُهُمْ أَن یَضَعَهُما فَوقَ السُّرَّةِ ، وَرَأَی بَعضُهُمْ أَن یَضَعَهُما تَحْتَ السُّرَّةِ وَکُلُّ ذَلکَ واسِعٌ عِنْدَهِم».
«رأی بعضی بر اینست که دستان را بالای ناف نهاد، و رای برخی دیگر بر آنست که دستان را پایین ناف نهاد و هر دوی آنها به وفور مشاهده شده است».
به روایت از واثل بن حجر آمده که گفت:
«صَلَّیتُ مَعَ النَّبِّیِ صلی الله علیه وسلم فَوَضَعَ یَدَه الیُمْنی عَلی یَدِهِ الیُسْری عَلی صَدرِهِ».
«همراه پیامبر نماز گزاردم (و دیدم) که او دست راستش را روی دست چپش روی سینه نهاد». (و به روایت ابن خزیمه در صحیح خود و ابوداود و نسائی با این الفاظ آمده است):
«.. ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ الیُمْنی عَلی ظَهْرِ کَفِّهِ الیُسْری وَالرُّسْغِ وَالسّاعِدِ».
یعنی: «سپس دست راست خود را بر پشت دست چپ و مچ و بازو نهاد».
توجه (دعای افتتاح خواندن) بدین گونه که نمازگزار بلافاصله بعد از گفتن تکبیر تحریم این آیه را به عنوان توجه به پیشگاه خداوند بخواند: ﴿إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ٧٩﴾ [الأنعام: 79] «روی خود را تنها به سوی آن کس متوجه مینمایم که آفریننده آسمانها و زمین است، در حالیکه از باطل روی گردانده و خود را به وی تسلیم میکنم. من از انبازگیرندگان برای الله نیستم (به وی شرک نمیورزم».
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحۡیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٦٢ لَا شَرِیکَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِکَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ ١٦٣﴾ [الأنعام: 162- 163]. «بیگمان نمازم و عبادتم (قربانیم) و زندگیم و مرگم برای الله است (به دست او است) که پروردگار عالمیان میباشد، و هیچ شریک و انبازی ندارد و بدین دستور داده شدهام و من از جمله مسلمانانم». مسلم آن را به روایت از حضرت علی آورده است که پیامبر هرگاه نماز را آغاز میکرد، تکبیر میگفت: «وَجَّهتُ وَجهِیَ..... تا آخر». معنی وجهت آنست که رویم به تو است و عبادتم برای تو است. و «حنیفا» یعنی روی گردان از باطل و مایل به سوی حقم. و «ننسک» به معنی عبادت است. اگر بلافاصله بعد از تکبیر تحریم دعای افتتاح را ترک کرد و أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ را گفت، دیگر برای خواندن افتتاح بر نمیگردد و آن را نمیخواند خواه به عمد ترک کند یا آن را فراموش کرده و بعد از «أعوذ..» یادش آمده باشد، چون جای آن پیش از هر چیز بعد از تکبیر تحریم است و با گفتن «أعوذ» وقت آن از میان رفته است.
به روایت ابوهریره آمده است که پیامبر هرگاه تکبیر میگفت در آغاز نماز اندکی پیش از قرائت (فاتحه) سکوت و توقف میکرد، که از او پرسیدم و گفتم: یا رسول الله پدر و مادرم به فدایت در این مدت توقف و سکوت بین تکبیر تحریم و قرائت فاتحه چه چیزی میگویی؟ گفت: میگویم: «اَللَّهُمَّ باعِدْ بَیْنی وَبَینَ خَطایایَ کَما باعَدْتَّ بَینَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ اَللَّهُمَّ نَقِّنِی مِنْ خَطایای کَما یُنَقَّ الثَّوبُ الأبْیَضُ مِنَ الدَّنَسِ. اَللَّهُمَّ اغْسِلْنِی مِن خَطایایَ بِالثَّلْجِ وَالماءِ وَالبَرَدِ». «خدایا مرا به اندازه فاصله بین مشرق و مغرب از گناهانم و اشتباهاتم دور گردان، خدایا مرا از گناهانم پاک گردان همان گونه که جامه سفید از چرک و آلودگی تمییز داده شده و پاک گردانده میشود، خدایا مرا از گناهانم بشوی به گونهای که جامه با برف و آبو تگرگ شسته میشود». به روایت شیخین و صاحبان سنن بجز ترمذی. و به روایت از عمر:آمده است که او بعد از تکبیر تحریم میگفت: «سُبحانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ وَتَبارکَ اسْمُکَ وَتَعالی جَدُّکَ وَلَا إِلهَ غَیرُکَ». «خداوندا تو را تسبیح و تنزیه و ستایش میگویم و نام تو مبارک و شکوهمند و عظمت تو برتر از همه چیز است و هیچ معبودی که شایستگی عبادت را داشته باشد جز تو وجود ندارد». (به روایت مسلم و دارقطنی).
تعوذ یعنی أعوذُ بالله مِنَ الشَّیطان الرَّجیم گفتن (بعد از دعای افتتاح و پیش از قرائت فاتحه) چون خداوند میفرماید:
﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ ٩٨﴾ [النحل: 98].
«هرگاه قصد خواندن قرآن کردی اول از شیطان رجیم به خدا پناه ببر (یعنی بگوی: أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم».
به روایت از جبیر بن مطعم آمده است که پیامبر هرگاه نماز را آغاز میکرد میگفت: «الله أکبر کبیراً والحمدالله کثیراً وسبحان الله بکرة وأصیلاً (سه بار) اللهم إنی أعوذبک من الشیطان الرجیم من هُمَزه ونفخه ونفثه». «خداوندا به تو پناه میبرم از شر شیطان رانده شده از درگاه تو و از جنون و دیوانگی و غرور و تکبر و دمیدن وی». به روایت ابن حبان در صحیحش و کلمه «همز» در این حدیث به معنی جنون و دیوانگی و کلمه «نفخ» به معنی دمیدن و باد تکبیر و «نفث» به معنی نفس شعری است. و امام شافعی چنین گفته است. همه الفاظ و کلماتی که این معانی را برساند از آن استفاده میشود و پسندیدهترین کلمات: «أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیم» میباشد و ابن المنذر گفته است: روایت شده است که پیامبر پیش از قرائت (فاتحه یا قرآن) میگفت: «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و مستحب است که در آغاز هر رکعتی این تعوذ را گفت، چون با رکوع و حرکات دیگر بین قرائتی که پیش از آن تعوذ صورت گرفته و قرائت بعدی فاصله ایجاد میشود. و بعضی گفتهاند: سنت بودن تعوذ اختصاص به رکعت اول دارد.
آشکارا خواندن فاتحه و سوره در جای خود و پنهان خواندن آنها در جایی که باید پنهان خوانده شوند که امام جماعت در نماز صبح، و نماز جمعه، ونماز عید فطر و قربان و تراویح و وتر ماه رمضان، و دو رکعت اول نماز مغرب و عشاء، به اجماع قرائت فاتحه و سوره را آشکار و بلند انجام میدهد، و کسی که تنها نماز میخواند نیز در این مورد با صدای بلند میخواند، چون به وی امر نشده است که ساکت شود و گوش فرا دهد، پس شبیه به امام است، و اما مأموم پشت سر امام در نمازهای جهری و سری باید قرائت جهری و آشکار صورت میگیرد سنت است که بسم الله الرحمن الرحیم (بسلمه) با صدای بلند خوانده شود، چون در روایت صحیح از علی و ابن عباس و ابن عمر و ابوهریره و عایشه آمده است که پیامبر هر وقت نماز حاضر و ادا را میخواند بسلمه را با صدای بلند میخواند، و هرگاه نماز فوت شده را قضا میکرد اگر نماز فوت شده شب را در شب قضا میکرد با صدای بلند آشکارا، و اگر نماز فوت روز را در شب و یا نماز فوت شده شب را در روز قضا میکرد وقت قضا را در نظر میگرفت. پس اگر نماز عشاء را در روز قضا میکرد با صدای آهسته و سری، و اگر نماز ظهر را در شب قضا میکرد با صدای بلند و جهری میخواند.
آمین گفتن بعد از خواندن فاتحه در نماز، (تامین) چون پیامبر گفت:
«إِذا قالَ الإِمامُ: غَیرِ المغْضُوبِ عَلَیْهِم وَلاَ الضّالّینَ. فَقُولوُا: آمین. فَإِنَّ مَنْ وافَقَ قَولُهُ قَوْلَ الملائِکَةِ غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِهِ» (رواه الشیخان).
«هرگاه امام جماعت در خواندن فاتحه به ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ٧﴾ رسید بگوئید، «آمین» چون هرکس سخنش با سخن ملائکه و فرشتگان هماهنگ باشد همه گناهان (صغیره) پیشین او آمرزیده میشود».
در نمازهای جهری (بامداد و مغرب و عشاء و جمعه و عیدین) هم امام و هم کسی که تنها نماز میخواند آمین را با صدای بلند میگویند. در حدیث آمده است که پیامبر هرگاه از قرائت فاتحه فراغت مییافت صدای خود را بلند میکرد و میگفت: «آمین». به روایت دارقطنی با اسناد حسن و ابن حبان و حاکم به صورت صحیح. و گفتهاند به شرط شیخین صحیح است. و همچنین مأموم هم آن را با صدای جهری میگوید. امام شافعی در «الأم» گفته است: «مسلم بن خالد به روایت از ابن جریح و به روایت او از عطاء گفت: من از پیشوایان میشنیدم از قبیل ابن الزبیر و کسانی که بعد از او آمدهاند که میگفتند: «آمین»، و مأمومین نیز پشت سر ایشان میگفتند: «آمین» تا جایی که صدای مردم در مسجد طنین میانداخت و غوغایی میشد. و بخاری این را از ابن الزبیر به صورت تعلیقی نقل کرده است.
خواندن سورهای از قرآن بعد از قرائت فاتحه در نماز صبح و جمعه و در دو رکعتهای اولیه هر نماز دیگر، مگر در نماز میت که نباید در آن بعد از فاتحه سورهای خوانده شود. دلیل سنت بودن این امر روایت قتاده است که گفت: همواره پیامبر در نماز ظهر در دو رکعت اول سوره فاتحه و دو سوره دیگر از قرآن میخواند، و در دو رکعت بعدی تنها أم القرآن (فاتحه) را میخواند، و گاهی آیهای را که میخواند ما میشنیدیم و در رکعت اول قرائت را پیش از قرائت رکعت دوم طول میداد، و همچنین درنماز عصر و در نماز صبح که شیخین آن را روایت کردهاند. بعد از قرائت فاتحه هر چه از قرآن خوانده شود کفایت میکند خواه سورهای یا بعضی از سورهای باشد. از قتاده پرسیدند که اگر کسی یک سوره را در دو رکعت بخواند یا یک سوره را در دو رکت تکرار کند نظرت چیست؟ گفت: همهاش قرآن است و فرقی نمیکند. و به روایت از عبدالله بن السائب آمده است که پیامبر در نماز صبح سوره «المؤمنون» را خواند تا اینکه به داستان موسی و هارون رسید، یا به داستان حضرت عیسی رسید که سرفهاش گرفت لذا به رکوع رفت. و به روایت از مردی از جهینه آمده است که او شنیده است پیامبر در نماز صبح در هر دو رکعت سوره «إذا زلزلت الأرض» را خواند، نمیدانم آیا پیامبر فراموش کرده بود یا به عمد چنین کرد. به روایت ابو داود و دارقطنی با اسناد قوی. رافعی گفته است: «خواندن یک سوره کامل بعد از فاتحه اگر چه کوتاه هم باشد پسندیده تر است از خواندن بعضی از سورهای اگر چه زیاد و بلند هم باشد». نووی گفت: «این وقتی است که سوره کامل و بعضی از سورهای به اندازه هم باشند، اما اگر بعضی از سورهای طولانی را بخواند که از یک سوره کوتاه بیشتر باشد بهتر است».
لازم و شایسته است که اگر بعضی از سورهای را میخواند، قسمتی را بخواند که مشتمل بر معانی تام بوده و اول و آخر معنی معلوم و کامل باشد. بدون شک در این حال بعضی از سورهای طولانی از خواندن یک سوره کوتاه بهتراست. و پیامبر همواره رکعت اول نماز صبح و هر نمازی را بیش از رکعت دوم طول میداد، و در نماز صبح این عمل بیشتر روی میداد چون قرآن فجر (نماز صبح) مشهود است یعنی خداوند و فرشتگان ناظر آن هستند. یا فرشتگان مأمور در روز در نماز صبح حاضر و شاهدند (موقع تعویض فرشتگان شب و روز است). و چون رکعات نماز صبح اندک است آن را با طولانی نمودن رکعت اول جبران میساخت، و چون نماز صبح بعد از برخاستن از خواب بامدادی است و مردم در استراحت هستند و هنوز کارهای زندگی و دنیای را شروع نکردهاند و به علاوه، نماز صبح آغاز و ابتدای فعالیت و کار روزانه است لذا مورد اهمیت قرار گرفته و تطویل آن مورد نظر است. لذا پیامبر در نماز صبح از شصت آیه تا یکصد آیه میخواند، و مشاهده شده که گاهی در نماز سوره «ق» را خوانده و گاهی سوره «روم» و گاهی «إذا الشمس کورت» و گاهی «معوذتین» (دو سوره آخر مصحف) را خوانده و حال آنکه در مسافرت بوده است. پیامبر هرگاه در نماز صدای کودک را میشنید به جهت ترحم به وی و مادرش قرائت را کوتاه میکرد، و در نماز بامداد روز جمعه سورههای «الم تنزیل» سجده و «هل أتی علی الإنسان» را به تمامی میخواند، و از وی شنیده نشده بر بعضی از آن دو سوره اقتصار کرده باشد، همانگونه که بیشتر مردم به جای کامل آن دو سوره بر بعضی از آنها اقتصار میکنند، و بدین وسیله خلاف رهنمود پیامبر عمل مینمایند و حکمت انتخاب قرائت این دو سوره کامل آن میباشد که مشتمل بر ذکر مبدا و معاد و آفرینش آدم و دخول بهشت و دوزخ و غیر آنست تا مردم حوادث روز قیامت را بیاد آورند و پند و عبرت گیرند.
اما نماز ظهر را پیامبر گاهی طولانی و گاهی متوسط میخواند. ابوسعید گفت:
«کانَتْ صَلاةُ الظُّهرِ تُقامُ فَیَذْهَبُ الذّاهِبُ إِلَی الْبَقِیعِ فَیَقْضِی حاجَتَهُ ثُمَّ یَأْتِی أَهْلَهُ فَیَتَوَضَّأُ وَیُدْرِکُ النَّبِیَّ فِی الرَّکعَةِ الأُولی مِمَّا یُطِیْلُها» (رواه مسلم).
«نماز ظهر آن قدر طول میکشید که از آغاز آن یک نفر میتوانست به بقیع برود و قضای حاجت کند سپس به خانه خویش برگردد و وضو بگیرد و به مسجد النبی برگردد و در رکعت اول به پیامبر برسد از بس که آن را طول میداد».
گاهی در نماز ظهر سورههای «سبح اسم ربک الأعلی» «واللیل إذا یغشی» و گاهی «والسماء ذات البروج» و «والسماء والطارق» را میخواند.
و اما در نماز عصر به اندازه نیمی از نماز ظهر قرائت را طول میداد اگر نماز ظهر را طول داده بود و اگر قرائت نماز ظهر را کوتاه کرده بود نماز عصر را به اندازه آن طول میداد.
و اما پیامبر در نماز مغرب اگر قرائت رکعت اول را طول میداد دومی را طول نمیداد که به اثبات رسیده و مشاهده شده که در نماز مغرب در هر دو رکعت اول سوره «اعراف» و گاهی سوره «طور» و گاهی «مرسلات» و گاهی «سبح اسم ربک الأعلی» و گاهی «والتین و الزیتون» و «معوذتین» را خوانده است، و همه اینها آثار و اخبار صحیح و مشهوری هستند که نقل شدهاند.
و اما در نماز عشاء پیامبر «والتین و الزیتون» را خوانده و به معاذ فرمود که: آن را و «الشمس وضُحیها» و «سبح اسم ربک الأعلی» و «واللیل إذا یغشی» و امثال آن را بخواند. شبی معاذ همراه پیامبر نماز عشاء را خواند سپس به میان «بنی عمر و بن عوف» رفت و نماز عشاء را بعد از اینکه مدتی از شب گذشته بود برایشان اعاده کرد، و در آن سوره بقره را خواند، و پیامبر این عمل را انکار کرد و نپسندید و به وی گفت: «أَفَتّانٌ أَنْتَ یا مَعاذُ؟».
«مگر تو میخواهی مردم را در فتنه گرفتار کنی و دچار آشوب و مبتلا نمایی ای معاذ؟».
و اما در نماز جمعه همواره سورههای «جمعه» و «منافقون» یا «جمعه» و «الغاشیه» را به صورت کامل یا سوره «سبّح» و «الغاشیه» را میخواند، و اما اینکه بر اواخر آن دو سوره اقتصار کند هرگز چنین نکرد واین عمل مخالف رهنمود او است.
و اما در نمازهای «عیدین» گاهی سوره «ق» و ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ﴾ [القمر: 1]. را به طور کامل و گاهی «سبح» و «الغاشیه» را میخواند. و این بود سنت پیامبر که ادامه داشت تا اینکه به رفیق اعلی پیوست، و خلفای راشدین نیز بعد از او چنان عمل کردند و پیشوایان دانشمند نیز همگی چنین رفتار کردند. و پیامبر هیچوقت سوره خاصی را برای قرائت در نماز معین نمیکرد مگر در نماز جمعه و عیدین (فطر و اضحی) و نماز بامداد روز جمعه، (ابوداود در حدیث عمرو بن شعیب به روایت از پدرش و روایت از جدش روایت کرده است که او گفت):
«ما مِنَ المُفّصل سورةٌ صَغِیرةٌ ولَاکَبِیرةٌ إلَّا وقَدْ سَمِعْتُ رسول الله یَؤُمُّ النَّاسَ بِها فِی الصلاة المَکْتُوْبَةِ».
«هیچ سوره نسبتا مفصل و بلندی نبوده است مگر اینکه در نماز جماعت نمازهای فرض آنها را از پیامبر شنیده ام که آنها را خوانده است».
به اثبات نرسیده است که او در یک رکعت علاوه بر فاتحه دو سوره از قرآن خوانده باشد مگر در نماز سنت، ولی در نماز فرض چنین از او نقل نشده است.
و
الله أکبر (تکبیر گفتن) به هنگام هر فرود آمدن و برخاستن و گفتن: «سمع الله لمن حمده ربنا لک الحمد» و دلیل آن روایت ابوهریره است که گفته: همواره پیامبر چون میخواست به نماز بایستد تکبیر میگفت، سپس که به رکوع میرفت تکبیر میگفت، سپس وقتی که پشتش را راست میکرد و از رکوع بلند میشد و میگفت: «سمع الله لمن حمده» چون راست میایستاد پیش از اینکه به سجده برود میگفت: «ربنا لک الحمد» سپس چون برای سجده فرود میآمد و خم میشد نیز تکبیر میگفت، سپس چون سر از سجده بر میداشت نیز تکبیر میگفت، (برای رفتن به سجده دوم نیز تکبیر میگفت) در همه نمازهای چنین میکرد سپس چون بعد از دو سجده بر میخاست نیز تکبیر میگفت. بدینگونه بود کیفیت نماز پیامبر . (به روایت بخاری و مسلم).
گفتن تسبیح در رکوع وسجده. ابوداود روایت کرده است که پیامبر وقتی که آیه: ﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ ٧٤﴾ [الواقعة: 74] نازل شد گفت:
آن را در رکوعتان قرار دهید بگوئید: «سُبحان رَبَّی العظیم وبحمده» و چون ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى ١﴾ [الأعلی: 1] نازل شد گفت: آن را در سجودتان قرار دهید بگوئید: «سُبحان رَبِّی الأعلی وبحمده». مسلم از حدیث حذیفه روایت کرده است که پیامبر آن تسبیحات را میگفت. و مستحب است که این تسبیح را سه بار بگوید، چون پیامبر گفت:
«إِذا رَکَعْتَ فَقُلْ فی رُکُوعِکَ: سُبحانَ رَبّی العَظیم ثَلاثاً وَذَلکَ أَدْناهُ وَإِذا سَجَدتَّ فَقُلْ فی سُجُودِکَ سُبحانَ رَبِّیَ الأَعْلی ثَلاثاً وَذَلکَ أَدْناهُ».
«هرگاه به رکوع رفتی سه بار بگو: «سبحان ربی العظیم و بحمده» یعنی منزه است پروردگار بزرگوارم، که این به کمال نزدیکتر است، و هرگاه سجده کردی سه بار بگو: «سبحان ربی الأعلی وبحمده». و این به کمال نزدیکتر است».
یعنی این حداقل سه بار گفتن تسبیح نزدیک به کمال و حد کامل تسبیحات در رکوع و سجود از 9 بار تا 11 بار است. ماوردی گفت: این وقتی است که شخص امام جماعت باشد، و اما کسی که تنها نماز میخواند هر اندازه دلش بخواهد میتواند دعا و ذکر را طول دهد، چون پیامبر گفته است: «أَقْرَبُ ما یَکُونُ العَبْدُ إِلی رَبِّهِ وَهُوَ ساجِدٌ فَأَکْثِرُوا فیهِ الدُّعَاءَ». (حدیث صحیح).
«بهترین حالت نزدیکی و قرب بنده به پروردگارش حالت سجود است پس در سجده فراوان دعا کنید».
و امام نیز چنانچه مأمومانش راضی به طولانی کردن ذکر و دعا باشند میتواند ذکر و دعا را طولانی کند. همواره پیامبر در رکوع و سجود دعا و اذکار فراوان میخواند. به روایت از عایشه ک آمده است که همواره در رکوع و سجود فراوان این ذکر را میخواند: «سُبحانَکَ اللّهُمَّ رَبَّنا وَبِحَمدِک اللّهُمَّ اغفِرلِی» «خداوندا تو پاک و منزه و پروردگار ما هستی و تو را حمد و ستایش میکنم، خداوندا مرا بیامرز». به روایت شیخین و احمد و دیگران. باز هم به روایت از عایشه ک آمده است که در رکوع و سجود میگفت: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الملائِکَةِ وَالرُّوحِ». «خداوندا تو منزه و پاک از هر چیز هستی که سزاوار جلال تو نیست و تو پروردگار فرشتگان و جبریل هستی». و به روایت از علی بن ابیطالب آمده است که پیامبر در رکوع میگفت:
«اَلّلهُمَّ لَکَ رَکَعْتُ وَبِکَ آمَنْتُ وَلَکَ أَسْلَمتُ أَنْتَ رَبّی خَشَعَ سَمعِی وَبَصَری وَمُخِّی وَعَظِمی وَعَصَبِی وَمَا استَقَلَّت بِهِ قَدَمی لِله رِبَّ العالَمین».
«خداوندا برای تو به رکوع رفتم، به تو ایمان دارم و خود را به تو تسلیم کردم تو پروردگار منی، گوش و دیده و مغز و استخوان و پی و آنچه که بر قدمهایم بار است همه و همه در برابر پروردگار جهانیان تسلیم است». به روایت احمد و مسلم و ابوداود و دیگران. و از علی بن ابیطالب روایت شده است که پیامبر هرگاه به سجده میرفت، میگفت:
«اَلّلهُمَّ لَکَ سَجَدتُّ وَبِکَ آمَنْتُ وَلَکَ أَسْلَمتُ سَجَدَ وَجهِیَ لِلَّذی خَلَقَهُ فَصَوَّرَهُ فَأَحْسَنَ صُورَهُ فَشَقَّ سَمعَهُ وَبَصَرَهُ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الخالِقینَ».
«خداوندا تنها برای تو سجده کردم و به تو ایمان آوردم و خود را به تو تسلیم نمودم، چهره و صورت من برای کسی سجده میکند که آن را آفریده و بسیار زیبا تصویر آن را کشیده و گوش و چشمش را باز کرده است، پس مبارک و افزون نعمت است الله که بهترین و شایستهترین آفریننده است». (به روایت احمد و مسلم).
نهادن دستها بر رانها در هنگام نشستن برای تشهد اول و تشهد دوم به گونهای که دست چپ روی ران چپ به صورت گسترده باشد و دست راست روی ران راست به نحوی که انگشت کوچک (خنصر) و انگشت بعدی (بنصر) و انگشت میانه (وسطی) و انگشت شست را جمع و بسته کند، و انگشت سبابه (مسبحه) را رها نماید. به روایت ابن عمر م. و سنت است که به هنگام گفتن: «لَا إله إلَّا الله» (در شهادت) انگشت سبابه را بلند کند به عنوان اشاره به توحید، تا به زبان توحید گوید و باعمل نیز توحید نشان دهد و بین قول و فعل جمع کند. و پسندیده و مستحب است که آن انگشت را به وقت بلند کردن، اندکی کج نگه دارد. به روایت ابن حبان در صحیح خود. به روایت از زبیر آمده است که پیامبر هرگاه در تشهد مینشست دست راست خود را بر ران راست و دست چپ را بر ران چپ خود مینهاد، و با انگشت سبابه اشاره میکرد و نگاه پیامبر از محل سجدهاش تجاوز نمیکرد. (به روایت احمد و مسلم و نسائی).
افتراش در تشهد و نشستنهای نماز به گونهای که پای چپ را بگستراند و روی قوزک آن بنشیند و پای راست را نصب کند به صورتی که انگشتان آن رو به قبله باشند. این صورت نشستن در نماز سنت است، و در تشهد دوم تورک (نصب کردن پای راست به حالت اول و دراز کردن پای چپ زیر پای راست و نهادن نشیمنگاه بر روی زمین) سنت است. و این کیفیت در صحیحین آمده است. (و در روایت از بخاری آمده است):
«فَإِذا جَلَسَ فِی الرَّکعَتَینِ جَلَسَ عَلی رِجْلِهِ الیُسری وَنَصَبَ الیُمْنی فَإِذا جَلَسَ فِی الرَّکْعَةِ الأخِیرَةِ قَدَّمَ رِجْلَهُ الیُسری وَنَصَبَ الأُخْری وَقَعَدَ عَلی مَقْعَدَتِهِ».
«هرگاه برای تشهد اول مینشست بر پای چپ مینشست و پای راست را نصب مینمود، و چون برای تشهد دوم مینشست پای چپ را پیش مینهاد و پای راست را نصب میکرد و بر نشیمنگاه مینشست».
خواندن دعای بین سجدتین (دو سجده)، چون پیامبر همواره بین دو سجده میگفت: «رَبَّ اغفِرلِی رَبِّ اغفِرلِی» به روایت نسائی و ابن ماجه. و به روایت ابن عباس م پیامبر در بین دو سجده میگفت: «اللّهُّم اغفرِرلِی وَارحَمنِی وَعافِنِی وَاهْدِنِی وَارْزُقْنِی».
«خداوندا مرا بیامرز و به من رحم کن و به من سلامتی ده و مرا هدایت کن و مرا روزی ده».
(به روایت ابوداود. و در روایت ترمذی به جای «عافنی» «واجبرنی» آمده است).
جلسه استراحت (نشستن برای استراحت) که نشستن اندک است، و نمازگزار آن را بعد از فراغت از سجده دوم رکعت اول و بعد از فراغت از سجده دوم رکعت سوم انجام میدهد، چون عملا پیامبر چنین کرده است. (و در روایت از احمد نیز آمده است).
دعای بعد از تشهد دوم و پیش از سلام دادن. چون به روایت از عبدالله بن مسعود آمده است که پیامبر تشهد را بدانان یاد داد و گفت: بعد از تشهد، نمازگزار هر دعا و درخواستی که دارد از خدا بنماید. به روایت مسلم. و به روایت از علی بن ابیطالب آمده است که پیامبر هرگاه به نماز میایستاد و نماز میخواند بین تشهد و سلام دادن میگفت:
«اللّهمَّ اغفِرلِی ما قَدَّمْتُ وَما أَخَّرتُ وَما أَسْرَرتُ وَما أَعْلَنتُ وَما أَسْرَفتُ وَما أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّی أَنْتَ الْـمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْـمُؤَخِّرُ لَا إله إلَّا أَنْتَ».
«خداوندا آنچه را که قبلا کردم و آنچه را که به تاخیر انداختم، و آنچه را که در نهان و آشکارا کردم، و آنچه را که در آن اسراف نمودم، و آنچه را که تو بدان آگاهتر از من هستی همه را از من بیامرز و مرا ببخشای، تنها تو پیش دارنده و پس دارنده ای و به جز تو خدائی و الهی نیست». (به روایت مسلم).
به روایت از عبدالله بن عمر م، ابوبکر به پیامبر گفت: دعایی به من یاد دهید که در نماز بخوانم، گفت: بگو:
«اللّهَّم إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی ظُلْماً کَثیراً وَلَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنتَ فَاغفِرلی مَغفِرَةً مِن عِندِکَ وَارْحَمْنِیْ إِنَّکَ أَنتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ».
«خداوندا من به خود فراوان ستم کردهام، و به جز تو کسی گناهان را نمیبخشاید پس مرا به بخشندگی خودت ببخش و به من رحم کن، بیگمان تو بخشایشگر و بسیار مهربان هستی». (این روایت متفق علیه اصحاب صحاح است). به روایت از ابوهریره پیامبر گفت: هرگاه یکی از شما تشهد آخر را به پایان برد از چهار چیز به خدا پناه ببرد و بگوید: «اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُبِکَ مِنْ عَذابِ جَهَنَّمَ وَعَذابِ القَبرِ وَمِن فِتْنَةِ الـمَحْیا وَالـمَماتِ وَمِن شَرِّ فِتْنَةِ الـمَسِیْحِ الدَّجَّالِ».
«خداوندا من از عذاب دوزخ و از عذاب قبر و از فتنه و آشوب و بلای زندگی و مرگ و از شر و آشوبگری گمراه کنند (مسیح دجال) به تو پناه میبرم». (به روایت مسلم).
سلام دادن دوم، چون پیامبر به طرف راست و چپ هر دو سلام میداد. به روایت مسلم از ابن مسعود .
نمازهای سنت به دنبال نمازهای فرض
نمازهای سنتِ پس از نمازهای فرض نوزده رکعت میباشند: 2 رکعت پیش از نماز صبح، 4 رکعت پیش از نماز ظهر و 2 رکعت بعد از آن، 4 رکعت پیش از عصر، 2 رکعت بعد از نماز مغرب و 2 رکعت پیش از مغرب، و 3 رکعت بعد از نماز عشاء که یکی به صورت وتر خوانده میشود.
ازاین 19 رکعت، ده رکعت رواتب مؤکدی هستند که پیامبر بدین قرار بر ادای آنها تاکید و مواظبت نموده است: دو رکعت پیش از نماز صبح، و دو رکعت پیش از نماز ظهر، و دو رکعت بعد از آن، و دو رکعت بعد از نماز مغرب، و دو رکعت بعد از نماز عشاء. و دلیل این رواتب مؤکده حدیث ابن عمر م است که گفت:
«صَلَّیتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم رَکْعَتَینِ قَبْلِ الظُّهرِ وَرَکْعَتَینِ بَعْدَها وَرَکْعَتیَنِ بَعْدَ المَغْرِبِ وَرَکعَتَینِ بَعدَ العِشاء وَ حَدَّثَتْنی حَفْصةُ بِنْتَ عُمَرَ أَنَّ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم کانَ یُصَلِّی رَکْعَتَینِ خَفِیْفَتَینِ بَعدَ ما یَطْلُعُ الفَجْرُ». (رواه الشیخان).
«همراه پیامبر دو رکعت پیش از نماز ظهر و دو رکعت بعد از آن و دو رکعت بعد از نماز مغرب و دو رکعت بعد از نماز عشاء خواندهام، و حفصه دختر عمر (خواهرم) برایم گفت که: پیامبر همیشه بعد از سپیده دم صبح و طلوع فجر دو رکعت کوتاه میخواند».
کسی که چهار رکعت پیش از نماز ظهر را ذکر کرده است دلیلش روایت بخاری از عایشه ک است که گفت: «کانَ لَا یَدَعُ أَربَعَاً قَبْلَ الظُّهرِ».
«پیامبر چهار رکعت نماز سنت پیش از نماز ظهر را ترک نمیکرد».
و کسی که چهار رکعت سنت پیش از نماز عصر را ذکر کرده است دلیلش روایت ترمذی از علی بن ابی طالب بوده است:
«کانَ یُصَلِّی قَبْلَ العَصْرِ أَرْبَعَ رَکَعاتٍ یَفْصِلُ بَینَهُنَّ».
«پیامبر پیش از نماز عصر چهار رکعت میخواند که بین آنها فاصله میانداخت».
و در روایتی آمده است: خدا رحم کند کسی را که پیش از نماز عصر چهار رکعت بخواند، (و ترمذی آن را حسن و ابن حبان آن را صحیح دانسته است). دو رکعت بعد از عشاء را ابن عمر م روایت کرده است. و دو رکعت پیش از مغرب به دلیل روایت بخاری است:
«صَلُّوا قَبْلَ صَلاةِ المغْرِبِ، صَلُّوا قَبْلَ صَلاةِ المغرِبِ، قالَ فِی الثاّلِثَةِ لِمَنْ شَاءَ».
«پیش از نماز مغرب بخوانید، پیش از نماز مغرب نماز بخوانید و مرتبه سوم گفت: هرکس میخواهد پیش از نماز مغرب نماز بخواند».
در روایت مسلم آمده است: وقتی که اذان مغرب گفته میشد مردم برای ادای دو رکعت سنت پیش از مغرب با شتاب به نزد ستونهای مسجد میرفتند و سنت پیش از مغرب را میخواندند، و آنقدر مردم مشغول خواندن سنت پیش از مغرب میشدند که اگر کسی وارد مسجد میشد گمان میکرد نماز مغرب خوانده شده است که مردم اینگونه مشغول خواندن نماز سنت هستند.
نمازهای سنت مؤکده غیر از رواتب
نمازهای سنت مؤکده غیر از رواتب سه تا هستند: نماز سنت شب، و نماز سنت ضحی (چاشتگاه) و نماز سنت تراویح. و اما نماز شب را همه پیشوایان فقه بر مستحب بودن آن اجماع دارند و خداوند میگوید:
﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَ﴾ [الإسراء: 79].
«و قسمتی از شب را (به نماز خواندن) بیدار بمان که این زیادتی برای توست».
﴿کَانُواْ قَلِیلٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مَا یَهۡجَعُونَ ١٧﴾ [الذاریات: 17].
«آنها شبها اندکی میخوابیدند (و نماز میخواندند)».
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا﴾ [السجدة: 16].
«شب از رختخواب بر میخیزند و با خوف از عذاب خدا و امید به رحمت وی او را میخوانند».
در آغاز نماز شب واجب بود سپس نسخ گردید. و در حدیث است:
«عَلَیکُم بِقِیامِ اللَّیْلِ فَإِنَّهُ دَأْبُ الصّالحِینَ قَبْلَکُم وَقُرْبَةٌ لَکُمْ إِلی رَبِّکُم وَمُکَفِّرَةٌ لِلسَّیِّئَاتِ وَمَنْهاةٌ عَنِ الإِثمِ» (رواه الحاکم(.
«بر شما باد که بر انجام نماز شب مداومت کنید چه بیگمان آن عادت مردان صالح و شایسته پیش از شما است و شما را به پروردگارتان نزدیک میسازد و کفاره گناهان و نهی کننده از گناه است».
و در حدیث دیگری آمده است:
«مَن صَلّی فی لَیلَةٍ بِمائَةٍ آیَةٍ لَم یُکْتَبْ مِنَ الغافِلینَ وَمَنْ صَلّی بِمِأَتَی آیَةٍ فَإِنَّهُ یُکْتَبُ مِنَ القانِتیِنَ وَالْـمُطِیعِینَ لِلهِ الـمُخْلِصِیْنَ». (رواه الحاکم).
«هرکس در یک شب در نماز یکصد آیه قرآن بخواند او را از جمله غافلان نمینویسند، و هرکس در نماز شب دویست آیه بخواند او را از جمله بندگان عابد و مطیع و مخلص خدا مینویسند».
وسط شب برای نماز شب بهترین وقت است، چون از پیامبر سوال شد بعد از نمازهای فرض چه نمازی بهتر است؟ گفت: نماز در دل شب (وسط شب). زیرا عبادت در دل شب دشوارتر است و غفلت مردم از عبادت در آن وقت بیشتر است، و نماز شب در نیمه شب خیرش بیشتر است از نماز شب در نیمه اول شب چون خدا میگوید:
﴿وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ ١٨﴾ [الذاریات: 18].
«(بندگان نیکوکار) بامدادان طلب استغفار میکنند».
چون آخر شب وقت نزول خدا است و خداوند با قدرت خویش نزول میکند نه نزول حلولی و جسمانی زیرا:
﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ ١١﴾ [الشوری: 11].
«هیچ چیزی مانند خدا نیست و خداوند مثل ندارد و او شنوا و بینا است».
در تمام شب نماز خواندن و بیدار ماندن مکروه است، چون برای بدن زیان دارد و در حدیث نیز بدان اشاره شده است. و ترک نماز شب برای کسی که بدان عادت گرفته است مکروه است، چون پیامبر به عبدالله بن عمروعاص گفت:
«یا عَبدَاللهَ لَا تَکُنْ مِثْلَ فُلانٍ کانَ یَقُومُ اللَّیلَ ثُمَّ تَرَکَهُ». (رواه الشیخان).
«ای عبدالله مانند فلانی مباش که نماز شب میخواند سپس آن را ترک کرد».
و اما نماز سنت ضحی و چاشتگاهی به دلیل سخن خداوند است که میگوید:
﴿یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ ١٨﴾ [ص: 18].
«تسبیح کنندگان هستند درشب و هنگام چاشت».
ابن عباس م گفت: معنی اشراق در آیه ضحی و چاشت است، و مقصود نماز چاشت میباشد. در صحیحین به روایت از ابوذر آمده است: «دوست و سرور و بزرگم سه چیز را به من سفارش کرد، اینکه هرماه سه روز را روزه بگیرم، و هر روز دو رکعت در وقت چاشت بخوانم، و هرشب پیش از خواب نماز سنت وتر را بگزارم». بخاری بر آن افزوده است: (آنها را ترک نکنم). حداقل نماز سنت الضحی دو رکعت است و حداکثر آن دوازده رکعت است. چون پیامبر به ابوذر گفت:
«إِن صَلَّیتَ الضُّحَی إِثْنَی عَشْرَةَ رَکعَةً بَنَی اللهُ لَکَ بَیْتاً فِی الْـجَنَّـةِ». (رواه البیهقی و ضعفه).
«اگر دوازده رکعت نماز سنة الضحی را بخوانی خداوند برایت خانهای در بهشت میسازد».
نووی گفته است که: حداکثر آن هشت رکعت است، و بیشتر علما چنین گفتهاند، و شیخین نیز آن را از حدیث أم هانی روایت کردهاند. وقت سنة الضحی از هنگامی است که خورشید به اندازه یک نیزه بلند میشود و تا خورشید به استواء میرسد ادامه دارد.
نماز سنت تراویح
در سنت بودن نماز تراویح شکی نیست و برآن اجماع منعقد است و بسیاری از علماء آن اجماع را نقل کردهاند و در صحیحین آمده است:
«مَن قامَ رَمَضانَ إیماناً وَاحتِساباً غُفِرَلَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِه».
«هرکس از روی ایمان و باور و برای رضای خدا نماز تراویح را در شبهای رمضان بگزارد گناهان پیش از رمضان وی آمرزیده میشود».
به روایت از عایشه ک آمده است که پیامبر چند شب نماز تراویح را در مسجد خواند و مردمان فراوانی نیز پشت سر وی آن نماز را خواندند، سپس باقیمانده ماه رمضان را در خانه خواند و گفت: ترسیدم که بر شما فرض گردد وبعداً شما نتوانید آن را انجام دهید. «یعنی در آن چند شب آن قدر مردم برای تراویح جمع شدند و رغبت نشان دادن که پیامبر نگران آن بود مردم آن را فرض تلقی کنند و بعداً از ادای آن عاجز شوند، پس پیامبر آن را در مسجد ترک کرد تا بدانند سنت است». و پیامبر آن حالت را ادامه داد یعنی برای جماعت تراویح به مسجد نمیرفت و این حالت در زمان خلافت ابوبکر صدیق و اوایل خلافت عمر خطاب ادامه داشت.
بعدا عمر خطاب متوجه شد که مردم در مسجد به صورت انفرادی و پراکنده نماز تراویح را میخوانند، و 2 نفر 2 نفر و 3 نفر 3 نفر کنار هم هستند لذا او این دستههای پراکنده و جماعتهای کوچک را بر «ابی بن کعب » فراهم آورد و او را به امامت نماز تراویح مردم گماشت و بیست رکعت برایشان تعیین کرد، و اصحاب رسول بر آن اجماع کردند و کسی مخالفت نکرد و بدین جهت چنین کرد چون ایمن بود که دیگر مردم آن را فریضه تلقی نمیکنند».
نماز تراویح برای مردان و زنان هر دو سنت است. به روایت از عرفجة آمده است که حضرت علی به خواندن نماز تراویح در رمضان دستور میداد و برای مردان امامی و برای زنان امام جداگانهای قرار میداد که مرا به امامت زنان تعیین کرد.
نماز تراویح بعد از نماز عشاء و پیش از سنت وتر و به صورت دو رکعت دو رکعت خوانده میشود، و وقت آن تا آخر شب ادامه دارد. یعنی بعد از نماز عشاء و پیش از سنت وتر تا آخر شب هر وقت خوانده شود درست است. بهتر است که با پیروی از پیامبر آن را هشت رکعت خواند (4 دو رکعتی). (به روایتی خزیمه و ابن حبان در صحیحشان از جابر آمده است که):
«إِنَّهُ صَلَّی بِهِمْ ثَمانَ رَکَعاتٍ وَالوِترَ، ثُمَّ انتَظَرُوهُ فِی القابِلَةِ فَلَمْ یَخْرُجْ إِلَیهِمْ».
«پیامبر در یک شب (از شبهای رمضان) برایشان هشت رکعت تراویح و سنت وتر را به جماعت خواند و شب بعد مردم انتظار او را کشیدند که نیامد برایشان جماعت تراویح بگزارد». (به روایت ابویعلی و طبرانی با اسناد حسن آمده است):
«جاءَ أُبَیُّ بنُ کَعبٍ رَسُولَ اللهِ فَقالَ: یا رَسُولَ اللهِ إِنَّهُ کانَ مِنِّی اللَّیلَةَ شَیْئٌ قالَ: «وَ ما ذاک َ یَا أُبَیُّ؟» قالَ: نِسْوَةٌ فِی دارِی قُلْنَ إِناّ لَا نَقْرَأُ القُرآنَ فَنُصَلِّی بِصَلاتِک َ فَصَلَّیتُ بِهِنَّ ثَمانِیَ رَکَعاتٍ وَأَوْتَرْتُ، فَکانَت سُنَّة الرِّضا وَلَم یَقُلْ شَیْئاً».
«ابی بن کعب (درماه رمضان) به خدمت پیامبر آمد و گفت: ای پیامبر خدا امشب چیزی از من سر زده است. فرمود: چه چیزی ای ابی ؟ گفت: امشب زنانی در خانه ام بودند و گفتند: ما نمیتوانیم قرآن بخوانیم، میخواهیم با تو و پشت سر تو نماز جماعت (تراویح) بخوانیم پس من و آنان هشت رکعت نماز (تراویح) و وتر را نیز بجای آوردیم، پیامبر چیزی نگفت، پس به صورت سنت رضا در آمد». پس این دلالت دارد بر مشروعیت فعلی و تقریری هشت رکعت تراویح (که خودش هشت رکعت خواند و ابی نیز هشت رکعت خواند و او چیزی نگفت). و به روایت از عایشه ک آمده است که پیامبر در ماه رمضان و دیگر ماهها بیش از یازده رکعت در شب نمیخواند. (جماعت اصحاب صحاح آن را روایت کردهاند).
و اما درباره قرائت قرآن در نماز تراویح چیزی از پیامبر نقل نشده است و اعتدال در آن مطلوب است. نباید امام چیزی بخواند که بر نمازگزاران دشوار آید بویژه در فصلی که شبها کوتاه است مگر اینکه خود نمازگزاران خواهان قرائت طولانی و بدان راضی باشند که امام آن را طولانی کند. ابوذر گفت: همراه پیامبر آنقدر نماز تراویح را طولانی کردیم که نزدیک بود به «سحری» نرسیم و سحری را از دست بدهیم. بهتر است که در تمام ماه رمضان در نماز تراویح یک بار قرآن ختم شود تا مردم در طی ماه همه قرآن را شنیده باشند، و نباید بیش از یک بار ختم، قرآن را قرائت کرد چون ممکن است که بر نمازگزاران دشوار آید.
آنچه که بعد از نمازهای فرض و سلام دادن گفته میشود (ذکر و اوراد بعد از سلام)
سنت است کسی که از نمازش فارغ شده و آن را به پایان برده است دست بر پیشانی کشد و بگوید:
«أَشْهَدُ أَن لَا إِله إلَّاّ اللهُ الرَّحمنُ الرَّحِیمُ، اَللّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی الهَمَّ وَالـحَزَنَ».
«شهادت میدهم که معبودی بجز خدای بخشنده و مهربان وجود ندارد. خداوندا غم و اندوه را از من دور ساز».
یا دست بر سر کشید و بگوید: «لَا إله إلَّا الله الرحمن الرحیم». خداوندا غم و اندوه را از من دور ساز. هر چند این ذکر از طریق ضعیف ثابت شده است اما اشکال ندارد و در فضایل اعمال و روایت ضعیف عمل میشود.
سپس بگوید: «اَلّلُهمَّ أَنْتَ السَّلامُ وَمِنْکَ السَّلامُ تَبارَکْتَ یا ذَالـجَلالِ وَالإِکْرامِ».
«خداوندا تو سلام و آرامش هستی و سلامتی و آرامش از تو است خیر و برکت تو فراوان است ای شکوهمند و بخشایشگر». (اصحاب صحاح جز بخاری آن را روایت کردهاند).
سپس گوید: «اَللّهُمَّ أَعنِّی عَلی ذِکْرِکَ وَشُکْرِکَ وَحُسْنِ عِبادتِکَ». «خداوندا مرا یاری کن بر یاد و سپاس و حسن عبادتت». چون پیامبر گفت: ای معاذ! تو را سفارش میکنم که بعد از تمام شدن هر نمازی این ذکر را ترک نکنی: «اَللّهُمَّ أَعنِّی...» (به روایت ابوداود و نسائی و ابن خزیمه و حاکم که آن را صحیح دانسته است).
سپس گوید: «لَا إِله إلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیئٍ قَدِیرُ. اَلّلُهمَّ لَا مانِعَ لِما أَعْطَیتَ وَلَا مُعْطِیَ لِما مَنَعْتَ وَلَا یَنْفَعُ ذَالـْجَدِّ مِنکَ الجَدُّ». «به جز الله معبودی نیست او یگانه و بینیاز است، پادشاهی و ستایش خاص او است و او بر هر چیزی توانا است. خداوندا چیزی را که تو عطا کنی کسی نمیتواند مانع آن باشد و چیزی را که تو منع کنی کسی نمیتواند آن را عطا کند، هیچ بخت و عظمت و ثروتی در پیشگاه تو بندگان را بکار نیاید بلکه تنها عمل صالح و شایسته شان آنان را بکار آید». چون مغیرة بن شعبه گفته است که: پیامبر بعد از هر نماز فریضهای این ذکر را میگفت. (به روایت احمد و شیخین).
بعد از پایان نماز معوذات (قل هو الله قل أعوذُ برب الفلق وقل أعوذ برب الناس یعنی سه سوره آخر مصحف) را بخواند چون عقبة بن عامر گفت: پیامبر به من دستور داد که بعد از هر نماز معوذتین را بخوانم، که در روایت احمد و ابوداود به جای «معوذتین» معوذات آمده است. به روایت احمد و ابوداود و ترمذی و نسائی.
نمازگزار میتواند بعد از سلام آیة الکرسی (آیه 225 سوره بقره) را بخواند، چون پیامبر گفته است:
«مَن قَرَأَ آیَةَ الکُرْسِیِّ دُبُرَ کُلِّ صَلاةٍ مَکتُوبَةٍ لَم یَمْنَعهُ مِن دُخُولِ الـْجَنَّـةِ إِلاّ أَنْ یَمُوْتَ». (رواه النسائی وابن حبان).
«هرکسی آیة الکرسی را بعد از هر نماز فریضهای بخواند همینکه بمیرد به بهشت وارد میشود تنها نیامدن مرگ مانع ورود او به بهشت میگردد، و چون مرد مانع برطرف میشود».
«مَن سَبَّحَ اللهَ دُبُرَ کُلِّ صَلاةٍ ثَلاثاً وَثَلاثِینَ وَحَمِدَاللهَ ثَلاثاً وَثَلاثِینَ وَکَبَّرَ اللهَ ثَلاثاَ وَثَلاثینَ تِلْکَ تِسْعٌ وَتِسعُونَ. ثُمَّ قالَ تَمامَ المِائَةِ: لَا إِلهَ إِلاَّ الله....غُفِرَ لهُ خَطایاهُ وَإِن کانَتْ مِثْلَ زَبَدِ البَحْرِ». (رواه ابوداود والشیخان).
هرکس پس از پایان هر نمازی 33 بار سبحان الله، 33 بار الحمدلله، و 33 بار الله أکبر بگوید که مجموعا 99 میشود سپس عدد صد را با «لَا إِله إلَّا الله وحدهُ لَا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الملک ولَهُ الحَمدُ وهو علی کُلِّ شیئٍ قدیر». تمام کند گناهان او آمرزیده میشود اگر چه به اندازه کف دریا باشد.
یا ده بار تسبیح (سبحان الله) ده بار حمد (الحمدلله) و ده بار تکبیر گوید، چون پیامبر گفته است که:
«خَصْلَتانِ مَنْ حافَظَ عَلَیهِما أَدْخَلَتاهُ الجَنَّةَ وَهُما یسِیرٌ وَ منْ یَعمَل بِها قَلیلٌ. قالوُا: وَما هُما یا رَسُول اللهِ؟ قالَ: أَنْ تَحْمِدَ اللهَ وَتُکَبِّرَهُ وَتُسَبِّحَهُ دُبُرَ کُلِّ صَلاةٍ مَکْتُوبَةٍ عَشْراً عَشْراً، وَإِذا أَتَیتَ مَضْجَعِکَ تُسَبِّحُ اللهَ وَتُکَبِّرُهُ وَتَحمدِهُ مِائَةً فَتِلکَ خَمسُونَ وَمِائَتانِ بَاللسانِ وَأَلْفانِ وَخَمسُماِئَةٍ فِی المِیزانِ فَأَیُّکُمْ یَعْمَلُ فِی الیَومِ وَاللَّیلَةِ أَلفَیْنِ وَخَمسَمِائَةَ سَیِّئَةٍ؟ قالُوا: کَیفَ من یَعْمَلُ بِهِما قَلیلٌ؟ قالَ یَجیءُ أَحَدَکُم الشیِّطانُ فِی صَلاتِهِ فِیُذَکِّرُهُ حاجَةَ کَذا فَلا یَقُولُها، وَیَأتیهِ عِنْدَ مَنامِهِ فَیُنَوِّمُهُ فَلا یَقُوْلُها». (رواه أبوداود والترمذی).
«دو خصلت و خوی است که هر کس آنها را ادامه دهد او را به بهشت میرسانند و هر دو آسان هستند، ولی کسانی که آنها را انجام دهند اندکند. گفتند: چیست یا رسول الله؟ گفت: آنست که بعد از هر نماز فریضهای هر یک از تسبیح و تحمید و تکبیر را ده بار ده بار بگویی، و چون به رختخواب رفتی یکصد بار تسبیح و تکبیر و تحمید بگوئی که جمعا 250 بار میشود، ولی از نظر پاداش دو هزار و پانصد بار به حساب میآید (چه هر عمل نیک یک به ده است) کدامیک از شما در شبانه روز دو هزار و پانصد عمل زشت و ناشایست انجام میدهی؟ گفتند: چگونه عاملان بدان اندکند؟ فرمود: شیطان به هنگام نماز انسان را وسوسه میکند و نیازها را به یاد او میآورد در نتیجه آن اذکار را نمیگوید، و به هنگام خواب نیز او را وسوسه میکند و خواب او را فرا میگیرد و از گفتن غافل میماند».
و سنت است که بعد از نماز مغرب ده بار بگوید: «لَا إله إلَّا اللهُ وحده لا شریک له له الملک وله الحمد بیده الخیر یحیی ویُمیتُ وهو علی کُلِّ شیئٍ قدیر». «به جز الله هیچ معبودی نیست او بیشریک است و پادشاهی و ستایش تنها از آن او است و خیر و زندگی و مرگ تنها در دست او است و او بر هر چیزی توانا است».
چون پیامبر گفت:
«مَنْ قَالَ قَبْلَ أَنْ یَنْصَرِفَ وَیَثْنِىَ رِجْلَهُ مِنْ صَلاَةِ الْـمَغْرِبِ وَالصُّبْحِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللّـَهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ لَهُ الـْمُلْکُ وَلَهُ الْـحَمْدُ بِیَدِهِ الْـخَیْرُ یُحْیِى وَیُمِیتُ وَهُو عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ عَشْرَ مَرَّاتٍ کُتِبَ لَهُ بِکُلِّ وَاحِدَةٍ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَمُحِیَتْ عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ وَرُفِعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ وَکَانَتْ حِرْزاً مِنْ کُلِّ مَکْرُوهٍ وَحِرْزاً مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَلَمْ یَحِلَّ لِذَنْبٍ یُدْرِکُهُ إِلاَّ الشِّرْکَ وَکَانَ مِنْ أَفْضَلِ النَّاسِ عَمَلاً إِلاَّ رَجُلاً یَفْضُلُهُ یَقُولُ أَفْضَلَ مِمَّا قَالَ». (رواه أحمد).
«هر کس بعد از نماز مغرب و صبح ده بار «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّـهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْـمُلْکُ وَلَهُ الْـحَمْدُ بِیَدِهِ الْـخَیْرُ یُحْیِى وَیُمِیتُ وَهُو عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ» را بگوید، در برابر هر بار ده حسنه وعمل نیک برایش نوشته و ده عمل بد از دفتر اعمالش محو پاک میشود و ده درجه بر منزلت او افزوده و از هر ناپسندی در امان و از شیطان رانده شده (وسوسههای شیطان) به دور خواهد شد، و هیچ گناهی مگر شرک به خدا نمیتواند او را هلاک کند، و عمل او بر عمل هر کس برتری خواهد داشت مگر کسی که مانند او رفتار کند و بیش از او این ذکر را بگوید یا ذکر بهتر از او بگوید».
و ترمذی هم مانند آن را بدون «بیده الخیر» روایت کرده است. و همچنین سنت است که بعد از نماز صبح بگوید: «اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ» «خداوندا مرا از آتش دوزخ در امان دار» هفت مرتبه. و بعد از نماز مغرب هفت بار بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ الـْجَنَّةَ اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ». «خداوندا از تو بهشت را مسئلت دارم و مرا از آتش دوزخ در امان دار». چون پیامبر گفت:
«إِذَا صَلَّیْتَ الصُّبْحَ فَقُلْ قَبْلَ أَنْ تُکَلِّمَ أَحَداً مِنَ النَّاسِ: اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ سَبْعَ مَرَّاتٍ فَإِنَّکَ إِنْ مِتَّ مِنْ یَوْمِکَ ذَلِکَ کَتَبَ اللّـَهُ عَزَّ وَجَلَّ لَکَ جِوَاراً مِنَ النَّارِ، وَإِذَا صَلَّیْتَ الْـمَغْرِبَ فَقُلْ قَبْلَ أَنْ تُکَلِّمَ أَحَداً مِنَ النَّاسِ: اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ الـْجَنَّـةَ اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ سَبْعَ مَرَّاتٍ فَإِنَّکَ إِنْ مِتَّ مِنْ لَیْلَتِکَ تِلْکَ کَتَبَ اللَّـهُ عَزَّ وَجَلَّ لَکَ جِوَاراً مِنَ النَّارِ». (رواه أحمد وأبوداود).
«هرگاه نماز صبح را خواندی پیش از آنکه با کسی حرف بزنی هفت بار بگو: اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ. اگر آن روز بمیری خداوند برای تو امان از آتش دوزخ را مینویسد، و هرگاه نماز مغرب را خواندی پیش از آنکه با کسی حرفی بزنی هفت بار بگو: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ الـْجَنَّةَ اللَّهُمَّ أَجِرْنِى مِنَ النَّارِ» که تو اگر همان شب بمیری خداوند برای تو امان از آتش دوزخ را مینویسد».
(به روایت ابو حاتم پیامبر چون از نماز صبح میخواست برگردد میگفت):
«اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِى دِینِىَ الَّذِى هُوَ عِصْمَةُ أَمْرِى وَأَصْلِحْ لِى دُنْیَاىَ الَّتِى فِیهَا مَعَاشِى، اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِکَ وَأَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ نِقْمَتِکَ وَأَعُوذُ بِکَ مِنْکَ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ وَلَا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ وَلَا یَنْفَعُ ذَا الـْجَدِّ مِنْکَ الـْجَدُُّ».
«خداوندا دینم را اصلاح کن که پاکی و پاکدامنی من در آن است و دنیایم را اصلاح کن که زندگی من را در آن قرار دادهای. خداوندا از خشم تو به خرسندی و رضای تو پناه میبرم و ازغضب تو به عفو و گذشت تو پناه میبرم و از تو به تو پناه میبرم. چیزی را که تو عطا کنی کسی نمیتواند مانع آن باشد و چیزی را که تو مانع شوی کسی نمیتواند آن را عطا کند، هیچ بخت و عظمت و ثروتی در پیشگاه تو بندگان را بکار نیاید جز عمل صالحشان».
زن در چند چیز با مرد (در نماز) تفاوت دارد
برای کسی که به رکوع میرود مستحب است که پشت و گردن را به صورت کشیده نگه دارد، چون پیامبر چنین میکرد تا جایی که اگر آب روی پشت مبارک وی ریخته میشد میایستاد. امام شافعی گفته است که: نمازگزار در رکوع باید سر و گردنش را موازی با پشت خود قرار دهد و پشتش را خمیده نکند و ساقهای پا را راست نگه دارد و سرش را تکان ندهد همچون خری که در زیر بار سنگین سرش تعادل ندارد، چون در حدیث از آن نهی شده است. این مقدار مشترک بین زنان و مردان است و در آن با هم اختلاف ندارند، و اما آنچه زنان با مردان در آن اختلاف دارند چند چیز است:
در رکوع برای مردان سنت است که آرنجها را از پهلویشان دور نگه دارند، چون پیامبر در رکوع چنین میکرد، و عایشه ک این مطلب را روایت کرده است، ولی زنان برای اینکه بهتر پوشیده شوند آرنجهایشان را اندکی جمع میکنند و به پهلو میچسبانند.
مردان در سجده نیز آرنجها را جدا از پهلو قرار میدهند، چون پیامبر وقتی که به سجده میرفت آنقدر دستها را باز میکرد تا اینکه سفیدی زیر بغلش دیده میشد. به روایت شیخین. ولی زنان بازوان و دستان خود را جمع میکنند که بهتر پوشیده شوند.
مردان در سجده شکمشان را بالاتر و با فاصله از ران قرار میدهند، چون روایت شده پیامبر وقتی که به سجده میرفت آنقدر بین شکم و رانش فاصله بود که بزغاله کوچک میتوانست از آن عبور کند. به روایت مسلم و ابو داود، در حالیکه زن باید خود را جمع کند تا پوشیده بماند.
مردان در نمازهای جهری و آشکار باید قرائت را آشکار کنند همانطور که قبلا بیان شد، اما اگر زنی برای زنان دیگر نماز جماعت بخواند یا خود به تنهایی نماز بخوانند، اگر مردان بیگانه حضور نداشته باشند با صدای بلند و آشکار نماز صبح و مغرب و عشاء را میخواند ولی آهسته تر از حالت جهری مردان، و اگر مردان بیگانه حضور داشته باشند با حالت سری میخواند.
مردان در نماز اگر نیاز به تنبیه امام یا برحذر داشتن و آگاه نمودن شخص نابینا از خطر و امثال آن داشته باشند «سبحان الله» میگویند، ولی زنان بدین منظور بجای تسبیح با صدای بلند کف میزنند، چون پیامبر گفت:
«مَنْ نابَهُ شَیْئٌ فی صَلاتِهِ فَلیُسَبِّحْ فَإِنَّهُ إِذا سَبَّحَ التَفَتَ إِلَیهِ وَإِنَّما التَّصْفِیقُ لِلنِّساءِ» (رواه الشیخان).
«هرکس را در نماز چیزی رسد باید تسبیح، تنبیه و اعلام را انجام دهد، چون شخص آگاه میگردد و ملتفت میشود، و تصفیق و کف زدن از آن زنان است».
(در روایت بخاری آمده است): اگر در نماز برای یک نفر چیزی پیش آمد بگوید: «سبحان الله» و باید قصدش از این تسبیح آگاه نمودن طرف باشد. تصفیق و کف زدن برای زنان است، بدینگونه که با کف دست راست بر پشت دست چپ میزنند و اگر به علت تکرار سبب، تصفیق نیز مکرر شد اشکالی ندارد و همچنین تسبیح.
عورت مردان و زنان
عورت مردان خواه آزاده یا برده باید پوشیده باشد، و آن مابین ناف و زانو است. چون پیامبر گفت:
«وَإِذَا زَوَّجَ أَحَدُکُمْ أَمَتَهُ عَبْدَهُ أَوْ أَجِیرَهُ فَلاَ تَنْظُرْ إِلَى عَوْرَتِهِ وَالْعَوْرَةُ فِیمَا بَیْنَ السُّرَّةِ وَالرُّکْبَةِ» (أخرجه البیهقی).
«هرگاه یکی از شما کنیزش را به ازدواج بنده و بردهاش در آورد یا به ازدواج مزدورش، نباید کنیز به عورت برده یا مزدور نگاه کند، و عورت عبارت است از ما بین ناف و زانو».
و چون پیامبر به «جرهد» گفت:
«غُطَّ فَخِذَکَ فَإِنَّ الفَخِذَ عَورَةٌ» (رواه الترمذی).
«رانت را بپوشان چون ران مرد جزو عورت است».
(به روایت ترمذی). و چون پیامبر به علی بن ابیطالب گفت:
«لَا تُبْرِزْ فَخِذَک وَلَا تَنْظُرْ إلَى فَخِذِ حَیٍّ وَلَا مَیِّتٍ». (رواه أبوداود وابن ماجه والحاکم).
«ای علی، رانت را آشکار و کشف نکن و به ران مرده یا زنده نگاه نکن».
باید دانست که خود ناف و زانو جزو عورت نیستند اگرچه پوشاندن بعضی از آنها به جهت تحقق پوشش کامل عورت واجب است، چون چیزی که اتمام واجب بر آن متوقف باشد آن نیز واجب است.
و عورت زن آزاده تمام اندامهای بدنش میباشد مگر چهره و دو کف دستان در نماز و طواف خانه کعبه و احرام، چون خداوند میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَ﴾ [الأحزاب: 59].
«ای پیامبر! بگو به زنانت و همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان که: بر خود چادر و روسری بکشند و این نزدیکتر است برای آنکه شناخته شوند (که زنان آزاده و پاکدامنند در نتیجه کسی مزاحم آنان نشود) و آزار نبینند».
برخی گفتهاند: چهره و صورت و کف دستان مطلقا جزء عورت نیست اگر چه نگاه به آنها هم حرام است. چون خداوند میفرماید:
﴿وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا﴾ [النور: 31].
«زنان محل زینت و آرایش خود را آشکار و مکشوف نکنند مگر آنچه که خود پیدا است».
مفسران و ابن عباس م و عایشه ک گفتهاند: مقصود از قسمت پیدا در این آیه چهره و صورت و کف دستان است، چون پیامبر به اسماء دختر ابوبکر که لباس نازک پوشیده بود گفت:
«یا أَسْماءُ إِذا بَلَغَتِ المرْأَةُ الحَیْضَ لَا یَحِلُّ أَن یُری مِنها إِلَّا هذا وَهذا وَأَشارَ إِلی وَجهِهِ وَ کَفَّیْهِ».
«ای اسماء، هرگاه زن به حالت حیض -سن بلوغ- رسید حلال نیست که غیر از این دو موضع او دیده شود اشاره به چهره و کف دستان کرد»().
و اما درباره حد عورت کنیز و جاریه (زنان برده) دو نظر هست: اول آنست که او حکم مردان را دارد، چون به اجماع سر او جزء عورت نیست، زیرا عمر بن خطاب کنیز آل آنس را که سرش را پوشیده و بر خود چادر انداخته بود زد و گفت: «ای فلانی میخواهی به زنان آزاده شباهت داشته باشی؟» بدیهی است کسی که سرش عورت نباشد عورت او مانند مردان مابین ناف و زانو است. این دیدگاه از دیدگاههای دیگر صحیح تر است. نظر دوم: آنست که اندامهای او که در حال خدمت کردن پیدا میشود از قبیل سر و گردن و بازو و ساق پا عورت نیستند چون در خدمت و کار کردن احتیاج به کشف آن دارد و پوشیدن آنها برایش دشوار است پس غیر از آنها عورت میباشد.
چیزهایی که نماز را باطل میکند
یازده چیز نماز را باطل میکند:
سخن گفتن عمد به گونهای که صلاحیت خطاب با آدمیان داشته باشد خواه این سخن عمد به مصلحت نماز تعلق داشته باشد، مانند اینکه بگوید: «بر پا نایست یا بنشین» و خواه در جهت مصالح نماز نباشد، چون در صحیحین و غیر آنها آمده است به روایت از زید بن ارقم که گفت: ما در نماز سخن میگفتیم و هرکس با دوستش حرف میزد تا این آیه نازل شد:
﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ ٢٣٨﴾ [البقرة: 238].
«(ساکت و آرام با خشوع و خضوع و حضور قلب) در پیشگاه خدا بایستید».
و به دنبال آن به ما دستور داده شد که سکوت کنیم و از سخن گفتن در نماز نهی شدیم.
(و در صحیحین و غیرآنها از ابن مسعود روایت شده که پیامبر گفت):
«إِنَّ فِی الصَّلاةِ لَشُغْلاً».
«نماز خواندن خود مانع سخن گفتن است، یعنی کاری است که با سخن گفتن سازگار نیست باید دل به نماز مشغول باشد»..
و پیامبر به معاویه بن حکم سلمی که در نماز جواب عطسه کسی را داده بود گفت:
«إِنَّ هذِهِ الصَّلاة لا یَصلُحُ فیها شَیْئٌ مِنْ کَلامِ الناّسِ إِنَّما هِیَ التَّسْبِیحُ وَالتَّکْبِیرُ وَقَراءَةُ القُرْآنِ» (أخرجه مسلم).
«به راستی در این نماز هیچ چیز از سخنان مردم، شایسته گفتن نیست بیگمان نماز عبارت است از تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن».
اگر کسی از روی فراموشی و نسیان یا به علت تازه مسلمان بودن و عدم علم به حکم نماز و حرام بودن سخن گفتن، در آن سخن گفت یا بدون قصد و اراده سخنی از وی سر زد یا خنده بر وی غلبه کرد، نمازش در همه این احوال باطل نمیشود چون مرتکب تقصیر نشده است، و پیامبر گفته است:
«رُفِعَ عَن أُمَّتی اَلخطَأُ وَالنِّسْیانُ وَما استُکرِهُوا عَلَیْهِ» (رواه الطبرانی فی الکبیر).
«قلم تکلیف از امت من در حال خطا و فراموشی و چیزی که بر آن مجبور شوند و اختیاری نداشته باشند برداشته شده است».
و به علت حدیث معاویه بن الحکم که از روی ناآگاهی و عدم علم به حکم نماز سخن گفت، و پیامبر که ناظر حال او بود دستور نداد که نمازش را اعاده کند. اگر سرفه و عطسه بر کسی غلبه کند و فشار بیاورد، نمازش باطل نمیشود هرچند در این دو حال حرفی نیز بر زبانش جاری گردد، چون در آن تقصیری ندارد. در گلو صاف کردن و تنحنح کردن نیز معذور است، چون اگر چنان نکند نمیتواند یک رکن قولی نماز را که خواندن فاتحه و تحیات وتشهد است انجام دهد پس گلو صاف کردن اشکالی ندارد. اما گلو صاف کردن برای اینکه قادر به جهر خواندن باشد معذور نیست چون جهر خواندن سنت است نه فرض، دیگر سنتهای نماز هم حکم جهر را دارند پس برای قرائت سوره بعد از فاتحه و قنوت تکبیرات انتقال تنحنح و گلو صاف کردن جایز نیست، چون آنها ضرورت ندارند برای نماز به خلاف تحیات و قرائت فاتحه.
حرکات زیاد و پی در پی نماز را باطل میکند، و دلیل آن اجماع است و به علاوه عمل کثیر و زیاد نظم نماز را بهم میزند ولی اگر عمل متوالی نباشد بدین گونه که گاهی بردارد و بعد اندکی بیحرکت و ساکت بماند و طمانینه ای داشته باشد سپس گاهی دیگر بردارد، بدین منوال نمازش باطل نمیشود، و همچنین عمل و کار اندک نیز نماز را باطل نمیکند چون بهرحال عمل اندک مورد نیاز است و از آن چاره ای نیست، و علاوه بر آن ماندن بر یک حالت دشوار است، به خلاف سخن گفتن که پرهیز از آن دشوار نیست پس مبطل است.
لذا با یک کلمه نماز باطل میشود ولی با یک گام باطل نمیشود. درباره دست زدن به سنگ ریزه از پیامبر سوال شد گفت: «اگر چنین کردی یک بار باشد». (به روایت مسلم).
و پیامبر دستور داد که در نماز میتوانی مانع عبور کسی شوی که از حریم نماز تو میگذرد و به کشتن مار و کژدم نیز در نماز امر کرده است، و او با دست خود در نمازعبدالله بن عباس م را از طرف چپ به طرف راست منتقل کرد و او را چرخانید، و در سجده نماز پای عایشه ک را از محل سجده دور کرد و تکان داد، و به جابر نیز درنماز اشاره کرد، و همه این افعال در حدیث صحیح آمده است. شرط عملی که نماز را باطل نمیکند آنست که فراوان نباشد و اگر فراوان باشد مانند یک جهش بزرگ و بلند، نماز را باطل میکند چون با نظم نماز منافات دارد.
باید دانست که حرکات اندک و خفیف مانند حرکت دادن انگشتان برای خاراندن محلی اگرچه زیاد و متوالی هم باشد برای نماز زیانی ندارد، چون اخلال به هیأت و شکل و بزرگداشت نماز نمیرساند و مانع خشوع و حضور قلب نیست، اما اگر سه بار کف دست خود را بر بدن بمالد و آن را خارش دهد نمازش باطل میشود، مگر اینکه بیماری گر و امثال آن داشته باشد که نتواند از آن خودداری کند که در آن صورت معذور است.
بیوضویی خواه عمدی و خواه سهوی باشد نماز را باطل میکند، فرق نمیکند بدون اختیار این حالت حادث شود یا خیر. چون پیامبر گفت:
«إِذَا فَسَا أَحَدُکُمْ فِی الصَّلاةِ فَلْیَنْصَرِفْ، فَلْیَتَوَضَّأْ، وَلْیُعِدْ صَلاتَهُ» (رواه أبو داود).
«هرگاه بادی از کسی در نماز خارج شد وضوی مجدد بگیرد سپس نمازش را اعاده کند».
(و ترمذی گفت: این روایت حسن است). و اجماع بر آن منعقد است در غیر صورتیکه بدون اختیار از وی خارج شود.
پدید آمدن نجاست و ناپاکی و پلیدی بر روی بدن یا لباس یا محل نماز خواندن در نماز مبطل نماز است، چون پاکی بدن و جامه و لباس و محل واجب است همانطوری که در پیش گفته شده است. اگر چیزی ناپاک روی بدن یا لباس یا محل نماز افتاد و فورا آن را دور ساخت نمازش باطل نمیشود. و خال کوبی حرام است چون از آن نهی شده است و برطرف کردن و ازاله آن اگر موجب ضرری نشود که تیمم را مباح کند واجب است، و اگر خوف چنین ضرری باشد برطرف کردن و ازاله آن واجب نیست، و نماز و امامتش هم صحیح است. اگر کسی زخم خود را با دارو و درمان ناپاک درمان و مداوا کرد، یا با نخ ناپاک بخیه زد، یا جای را در بدن خود شکافت و خون در آن جمع شد مانند تخته بند یا استخوان نجس، بیرون آوردن و بیرون کشیدن آن واجب نیست و نمازش صحیح است.
کشف عورت در نماز موجب بطلان آن میشود چون ستر عورت در نماز واجب است، پس اگرعمدا عورت را کشف کند نمازش باطل میشود و اگر باد عورت را کشف کرد و فورا ستر عادت شد و پوشش به جای خود برگشت نمازش باطل نمیشود، و همچنین اگر بند شلوار گسست یا تکمه لباس باز شد و فورا آن را برگرداند نمازش باطل نمیشود.
تغییر دادن نیت هم مبطل نماز است، مثل اینکه نیت بیرون آمدن از نماز کند، چون شرط نیت آنست که تا پایان کار باقی بماند پس اگر باقی نماند نیت از بین رفته است و نماز باطل میشود. و همچنین اگر در اثنای نماز نیت فرضی را به فرضی دیگر منتقل سازد. اگر که در حال برگزار شدن است و او تنها نماز میخواند پس سلام داد تا آن جماعت را در یابد صحیح است. اما اگر فرض را به نماز سنت معینی تغییر داد مانند دو رکعت ضحی صحیح نیست.
چون آن نیاز به تعیین کردن دارد، و همچنین اگر تصمیم و عزم به قطع نماز گرفت فورا نماز باطل میشود چون لازم است که نیت تا پایان نماز ادامه و استمرار داشته باشد، و اگر شک کند که آیا باطلش کند یا خیر نیز نمازش باطل میشود. لیکن اگر تردیدی در خاطرش عارض شد آن گونه که برای شخص موسوس و دارای وسوسه پیش میآید نمازش باطل نمیشود.
پشت کردن به قبله یا اندکی از قبله منحرف شدن بدون عذر نماز را باطل میکند.
چون برای صحت نماز روی به قبله بودن شرط است زیرا هرگاه برای صحت امری شرطی در نظر گرفته باشد و آن شرط تحقق نیابد، طبعا آن امر نیز صحیح نمیباشد، و صحت نماز مشروط به روی کردن به قبله است.
و
خوردن و نوشیدن، زیرا وقتی که روزه با آنها باطل میشود پس نماز به طریق اولی بوسیله آنها باطل میشود، و به علاوه انجام این دو عمل اعراض از نماز تلقی میشود چون مقصود از عبادات بدنی تجدید و افزایش ایمان و ایجاد معرفت قلبی و بازگشت به الله است، و خوردن و نوشیدن با این مطلب تناقض دارد (چون عملی است صرفا بدنی و برای بدن). اگر کسی از روی فراموشی یا از روی عدم آگاهی از حرام بودن خوردن و نوشیدن فراوان باشد در هر صورت مبطل نماز است، چون نماز دارای افعال منظم است و خوردن و آشامیدن زیاد این نظم را به هم میزند، به خلاف روزه که چنین نیست. اگر کسی را درنماز وادار به خوردن و نوشیدن کنند نیز نمازش باطل میشود چون این عمل به ندرت پیش میآید.
قهقهه اگر عمدی باشد نماز را باطل میکند، چون این عمل منافی با روح عبادت است، به خلاف کسی که مغلوب خنده شده و اختیار را از دست داده است. خنده و قهقهه وقتی نماز را باطل میکند که دو حرف از آن ظاهر شود و اگر کمتر از دو حرف باشد کلام نیست و مطبل نماز نمیباشد.
مرتد شدن نیز موجب بطلان نماز است خواه به وسیله فعل باشد، مانند سجده برای بت یا به وسیله قول، مانند تثلیث مسیحی یا به وسیله اعتقاد باشد مانند اعتقاد به عدم وجود الله که در همه این احوال فورا شخص کافر و نمازش باطل میشود.
باید دانست که یکی از مبطلات نماز تخلف و جا ماندن مأموم است از امام جماعت در دو رکن فعلی و از روی عمد، مثل اینکه در رکوع و برخاستن از آن از امام جا بماند، و همچنین تقدم مأموم بر امام بر دو رکن از روی عمد، چون بهرحال اختلاف فراوان خواهد شد. و همچنین بلعیدن خلط دماغ که از دماغش پایین آمده و بتواند آن را دور اندازد اما آن را دور نیاندازد مبطل نماز است.